نوام چامسکی: ایرانیانی که بعد از انتخابات خواهان تغییر بودند، راه خود را در جستوجوی آزادی یافته اند و من برای آنان احترام قائلم
براساس پژوهشی که در سال ۱۹۹۲ صورت گرفته بود، از سال ۱۹۸۰ تا زمان انجام این تحقیق، نام هیچ نظریه پرداز و چهره آکادمیک زندهای در جهان به اندازه نوآم چامسکی، در نوشتههای مختلف تکرار نشده بود. او را مدافع لیبرال- سوسیالیسم میدانند.
این گفتوگو در بعدازظهر روز چهارشنبه ۳۱ تیرماه سال جاری در دانشگاه امایتی بوستون توسط دکتر عرفان قانعیفرد دانشاموخته زبانشناسی و محقق تاریخ سیاسی خاورمیانه صورت گرفته است. لازم به ذکر است که ایشان با چامسکی، فوکویاما و دیگر روشنفکران آمریکا گفتوگو و دیدارهایی داشته است که در اینجا از وی برای در اختیار گذاشتن این گفتوگو به صورت اختصاصی در اختیار اعتمادملی سپاسگزاریم. برای کوتاه شدن مبحث سوالات را حذف کرده ایم.
------------------------
اسرائیل هم کشوری هستهای است و همه کس این موضوع را میداند. کشوری کوچک که در حقیقت، شاخه نورس و شعبه ای از امنیت و سیاست آمریکاست. طبق تحقیقات مرکز توسعه دفاعی نیروهای هوایی اسرائیل؛ نیروی هوایی آن بزرگتر از NATO است. و برای تقویت و تجهیز نیروی نظامی آن حتی جورج بوش پسر هم، صدها جت جنگنده بمبافکن قوی را در اختیار اسرائیل گذاشت و درآن زمان روزنامههای عربی اسرائیل آن را «تسلیحات اختصاصی» نامیدند. و آن را برای تحریک کردن آنتنهای وزارت اطلاعات و امنیت ایران (واواک) است، که آنها بدانند اسرائیل حتی تسلیحات ضدپناهگاه زیرزمینی را هم دارد. چون معتقدند که ایران، چندین پناهگاه زیرزمینی دارد. البته در حقیقت ایران پناهگاه زیرزمینی هستهای ندارد و وجودش فایدهای برای آنها ندارد. آنها فقط ممکن است که دارای بعضی سلاحهای بحثانگیز باشند. تصور میکنم ایرانیان بر روی سلاحهستهای کار میکنند، البته چندان اطمینانی به این تصور ندارم. اگر آنها سلاحهای هستهای را توسعه دهند، برای استفاده نیست، چون نمی توانند استفاده کنند. چون در صورت استفاده ، نابود خواهند شد. اما به عنوان یک «عامل بازدارنده» یا یک بلوف، میتواند مطرح باشد.
اما در خصوص ارسال تسلیحات از سوی بوش پسر به اسراییل،هیچ خبری مبنی بر ارسال این تجهیزات پیشرفته نظامی نیروی هوایی در آمریکا گزارش نشد. اما آمریکاییها مطمئن بودند که نیروهای امنیتی ایران، مطلع خواهند شد. زیرا در مطبوعات اسرائیل بهطور علنی این موضوع افشا شد.البته با این تصور که به ایران بگویند تهدید جدی است و شما با خطری جدی روبهرو هستید. اما این پرسش مطرح است که آیا برای امریکا و اسراییل، ایران در حالت یک تهدید جدی به سر میبرد؟ تصور من این است که این احتمال وجود ندارد. به نظرم آمریکا به چندین دلیل مختلف به ایران حمله نخواهد کرد، به این خاطر که آنها کشوری بیدفاع و بدون حامی نیستند و هر محصل مدرسه ای هم این مسئله را میداند. خندهدار است که به کشوری حمله بشود که آنها بیدفاع باشند. شاید به جایی حمله صورت میگیرد که دفاعی در بین نباشد و بشود با قدرت نظامی آنجا را تصرف یا تهدید جدی کرد. اما ایران و حکومت فعلی تهران، قدرت دفاع و کسب حمایت از کشورهایی را دارد. ایران شاید در برابر حمله توان دفاع مقابل نداشته باشد، اما از راههای مختلف میتواند علیه آمریکا و منافع آن اقدام کند. مثلا آمریکا در عراق دچار مشکلات بسیار بیشتری خواهد شد و هنوز هم در مرداب آن گیر افتاده است.
شاید ایران، موشک داشته باشد، امااگر واقعا قصد حمله به کشوری را داشت که از سه سال قبل اعلام نمیکردند که آنها قادرند هدفهای خود را نابود کنند و زمینه مقابله را فراهم کنند؛این سخنی بیمعنی است.اما اینکه چرا آمریکا مرتبا این تهدیدات راعلیه ایران مطرح می کند، حدس من این است که علتش برای منزوی کردن ایران است. که اگر در اروپا به موفقیت دست یابد و حمایت اروپا را هم در این زمینه به دست آورده است، آنگاه امریکا می تواند خشونت بیشتری را علیه ایران اعمال کند تا مخالفت داخلی بیشتری فراهم شود و چندین گزینه مختلف دیگر هم برای واژگونسازی حکومت مطرح می شود تا حکومت به شدت تضعیف شود و بشود زمینه حمله به آن کشوررا فراهم کرد و حتی فرصتهایی را به دست بیاورند و یااز پتانسیلهایی مانند آذریها، کردها و دیگران و یا نسل جوان برای تشنج و فشار بیشتری سود جویند. طرحهایی که شاید بتوان «پدیده حیوان زخمی» را در موردایران اجرا کرد و تصور شخص من این است که ما طرحهای داخلی ایران را نمیدانیم. اما اگر سیاست گذاران آمریکا افتراق فکری داشته باشند، آنگاه طرحها به بیرون درز پیدا میکند که چه راهی را باید بر گزینند.البته باید توجه داشت که کنگره آمریکا هم نمیخواهد نظریه جنگ گسترش یابد.
یکی از مورخهای برجسته نظامی اسرائیل؛ Martin vam Crereld در روزنامه هرالد تر بیون، مقالهای داشت که گفت او نمیخواهد که ایرانیان به چنین سلاحهایی دست یابند. اما اگر در این زمینه ایران پیشرفت نکند، قطعا آنها «مجنون»اند. کشوری که با چنین تهدیدی روبهرو باشد «عامل بازدارنده» را توسعه خواهد داد. و حدس من هم این است که ایران فقط بهعنوان داشتن یک «عامل بازدارنده» و اظهار قدرت میخواهد تسلیحات هسته ای خود را توسعه دهد و یا با آن خودنمایی کند. هرچند اگر کسی بهطور دقیق روی تسلیحات هستهای ایران، تمرکز کند چندین راه برای افزایش این احتمال وجود دارد که آنها نمیخواهند تسلیحات خودرا توسعه بدهند.
زیرا در حال حاضر،ایران با دو جبهه آمریکا واز دو سوی مرز خود روبروست. ایران از دو جبهه آمریکا در عراق و افغانستان وهمچنین کشورهای هستهای منطقه مانند اسرائیل، که قدرت هستهای برجسته منطقه است، محاصره شده است. آمریکا و اسرائیل بهطور آشکار ایران را تهدید میکنند که تاسیسات هستهیی اش را نابود میکنند یابه ایران حمله نظامی خواهند کرد. شاید،اگر فشار علیه ایران برطرف شود،آنها دیگر مشوق و محرک کمتری برای داشتن این «عامل بازدارنده» یا خلق و یا توسعه آن را در اختیار خواهند داشت.
شما الان در دانشگاه ام آی تی امریکا در شهر بوستون هستید و میتوانید بهتر تحقیق کنید. واقعیت این است که اسرائیل کشور بسیار قدرتمندی است. نیروی هوایی و زمینی اسرائیل به لحاظ قدرت، گستردگی و تکنولوژی از هر کشوری به جز ایالات متحده قویتر است واین کشور البته صدها سلاح هستهای نیز دارد. اقتصاد اسرائیل به دلیل ارتباط بسیار نزدیکی که بااقتصاد ایالات متحده دارد، بسیار پیشرفته و قوی است. در نتیجه این کشور میتواند به خوبی بر منطقه چیره شود، تنها کشور منطقه که آنها نمیتوانند کنترل کنند، ایران است. در نتیجه آمریکا این کار را برای آنها انجام میدهد. البته اسرائیلی ها برای فائق آمدن به ایران تلاش کرده اند، ولی احتمالا به اندازه کافی برای این امر قدرتمند نبودهاند. شاید دلیل اینکه حمله به عراق برای اسرائیل چندان اهمیت نداشت همین مسئله باشد. چون صدام حسین بسیار ضعیف بود. در حالی که ایران به هیچ وجه کشوری ضعیف نیست . بلکه ایران کشوری بزرگ است که ۷۰ میلیون جمعیت با منابع بسیار و نیروی نظامیمدرن و عظیم دارد.
از کودتای ۲۸ مرداد تا پرونده هسته یی
قبل از اینکه وارد بحث ایران و امریکا شوم می خواهم در اینجا به نکته ای اشاره کنم که کمتر به آن پرداخته شده است.برای گسترش مسئله هسته ای، مسائل عمیقتری هم وجود دارد که باید در نظر بگیرند. یکی از آن ها را من اشاره میکنم. در دولت بوش، معاهده عدم توسعه تسلیحات هستهای مطرح بود که باید مورد تجدید نظر قرار گیرد و من هم با آن موافقم. بند چهارم iv آن معاهده به کشورها اجازه میدهد که قدرت هستهای مسالمتآمیز را بهطور آزادانه در درون کشور هایشان توسعه دهند و البته در این زمینه هیچ مدرکی هم در مورد عدول ایران از آن بند به دست نیامده است. هرچند آن مفاد و شرط هم در جای خود بحث انگیز و ضعیف است. امااین موضوع از سال ۱۹۷۰ حساسانگیز بوده است.اما با توسعه تکنولوژی از آن هنگام تا کنون، فاصله بین مرزی انرژی صلح آمیزهستهای و سلاح هستهای بهطور قابل توجهی کاهش یافته است. تا جایی که امروزه اگر قدرت هستهای را توسعه دهید، شما به سلاح هستهای نزدیکتر خواهید شد که با اصل سلسله و مفاد جدی ۱۹۷۰ تفاوت اساسی دارد.
البته راههای مختلف برای جلوگیری از این مشکل وجود دارد و تا سالهای بعد هم همچنان مطرح خواهند بود. مشکل اصلی غنیسازی اورانیوم است. مواردی که ممکن است برای تسلیحات اتمی به کار برده شود.اگر بتوان مشکل غنی سازی اورانیوم رامتوقف یا کنترل کرد،آنگاه این امر پایان مشکل هسته ای، خواهد بود.اما مشکل تسلیحات هستهای حل نمیشود. همه کشورهای هستهای مرتکب نقض و تخطی معاهده شدهاند. در حقیقت آمریکا هم دچار آن مساله شده است. یعنی آمریکا هم چند ماده از معاهده عدم توسعه تسلیحات هسته ای را رعایت نکرده است.
اما اگر کنترل صورت بگیرد، پایان گسترش تسلیحات هستهای خواهد بود. محمدالبرادعی؛رییس سابق آژانس بین المللی انرژی اتمی، چند سالی این موضوع را مطرح می کرد که برای غنیسازی اورانیوم کهسطحی معینی ازآن برای تسلیحات هستهای لازم است ،می تواند تحت نظر کنترل بینالمللی قرار گیرد. این امر شاید پایان مشکل فعلی مسیله دستیابی کشور ها به منابع صلح آمیز انرژی اتمی بود. اما بر موضوع مطرح شده از سوی البرادعی سرپوش گذاشته شد. چون آمریکا نمیخواست آن را بشنود. در واقع تصمیمسازمان ملل براین بود که این مسئله به معاهده سال ۱۹۹۳ بازگردانده یا ارجاع داده شود.اماآمریکا موضوع تعامل بلندمدت با معاهده را بلوکه کرد و این موضوع در سال ۲۰۰۴ هم به رای گذاشته شد. در رایگیری نوامبر ۲۰۰۴، ۱۴۷ عضو رای مثبت دادند، ۲ رای ممتنع داده شد و ۱ رای منفی هم در کمیته نخست شورای امنیتها وجود داشت که آمریکا اینرای مخالف و منفی راداده بود.بریتانیا و اسرائیل رای ممتنع داده بودند تا علیه آمریکا حرکتی نکرده باشند و جالب اینکه نماینده بریتانیا اظهار داشت که این امر جامعه بینالمللی را دچار شکاف کرده است. البته منظوراز شکاف همان اختلاف ۱۴۷ رای کشورهای جهان در برابر آمریکا بود.
من هرگز گزارشی در آن باره ندیدم و شاید آن رایگیری در تاریخ معاصر منحصر به فرد است. زیرا آن مساله بدین معنی بود که هیچ ممنوعیت و تحریم روی تولید این مواد، جهت تولید تسلیحات هستهای وجود نداشت. اگر توجهی به منظور گسترش وجود داشته باشد، راهی برای متوقف کردن آن هست .اما آمریکا نپذیرفت. زیرا به این وسیله آمریکا میخواست خود بر این موضوع کنترل و نظارت کند و آن ها هم طبعا این آرای جمعی را قبول نداشتند و بریتانیا هم از رهبریت آمریکا سرپیچی نکرده است، اما دیگران سرپیچی کردند. اساسا آنها مطلع نبودند که چه چیزی رخ خواهد داد؛ اگر شانسی و امکانی برای تحقق و اجرای برنامه وجود می داشت، آنها احتمالا به آن رای نمیدادند. اما وقتی آمریکا این موضوع را بلوکه کرد، آنگاه دیگر شانسی وجود نداشت.
اغراق آمیز نیست اگر بتوانیم بگوییم که آینده سیاسی جهان، به این مساله بسیار بستگی دارد و اگر درست در نظر گرفته نشود، امکان نوعی جنگ هسته ای نیزوجود دارد.
با این توضیحات می خواهم به بحث اصلی خودمان بر گردم تا در انتها نیز مجددا به این قضیه به نوع دیگری اشاره کنم که خارج از بحثمان هم نمی تواند باشد. در نیم قرن اخیر آمریکا سیاست تقریبا هماهنگی را در برابر ایران داشته است و بنا به شرایط، تغییرات قابل ملاحظهای را داشته است. اما اول راهنمای آن یکسان و مشابه بوده است و گروهی یا بسیاری از مردم، تاریخ را به یاد دارند و شاید گروهی دیگر هم فراموش کنند. اما به هر حال تاریخ به ما درسهایی خواهد داد و شاید بنا به دلایلی گروه اول حق دارند. زیرا باید در کنار قربانیان سیاست این کشور بایستیم.
کودتای ۲۸ مرداد که باعث سقوط حکومت دکتر محمد مصدق درسال ۱۹۵۳ میلادی در ایران شد، در نهایت همین کودتاهم منجر به بازگشت شاه و استقرار سلطه اودر ایران شد- یکی از ظالممهای خونریز قرن اخیر- و امریکا نیزاو را تا روز آخر حمایت می .کرد به عبارت دیگرایران در آن زمان یک سیستم دیکتاتوری خشن داشت که از فرامین ایالاتمتحده اطاعت میکرد.
چند ماه قبل از سقوط شاه، کارتر رییس جمهور وقت امریکا به شاه گفت چقدر مردم ایران او را دوست دارند، چون او شاهی شگفتآور و حیرتآنگیز است! در ۱۹۷۹ آن شاه شاهان، سقوط کرد.
ولی در بحران گروگانگیری آمریکاییهادر تهران در همان آغاز انقلاب، قضیهای دیگر به وجود آمد. تنها حادثهای که تاریخ آمریکا بهعنوان گروگانگیری از آن یاد میکند. آن قضیه تنها موضوع مطرح برای آمریکایی ها بود نه فاصله ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹ که مملو از جنایت و ظلم و استبداد و ترور و شکنجه توسط شاه که از حمایت امریکا در آن زمان برخوردار بود،ایران صورت می گرفت. اما به هر حال این موضوع جز تاریخ ایران است.ولی امریکا هم از سال ۱۹۷۹ و سقوط شاه که منافع اش در ایران با خطر مواجهه شده است، سعی در نابودی حکومت ایران دارد.
هر چندکارتر،رییس جمهور وقت امریکا ژنرال NATO را برای کنترل تحریک کودتای نظامیان قبل از انقلاب ،به ایران فرستاد، اما این امر هم تاثیری در فرجام این کودتانداشت. و البته بعضی ها برعکس فکر میکنند. در آن زمان کارتر رئیس جمهور بود.او ژنرالهایزر را به ایران فرستاد تا یک گروه نظامیمتشکل از نیروهای ارتش ایران تشکیل بدهد. مقامات نظامیایران به دلیل رابطه خوبشان با شاه با ایالاتمتحده رابطه خوبی داشتند- اما تلاشهایزر شکست خورد. قدم بعدی که آنها تقریبا بلافاصله به عنوان راه حل دوم به آن روی آوردند تلاش برای جابجایی حکومت بود.اما در آن سالها، استراتژیآمریکااین بود که ارتش ایران را با کمک اسرائیل و با پول عربستان، از لحاظ تامین قدرت نظامی حمایت و ارتش را مسلحترکند. زیرا ایران و عربستان و اسرائیل و ترکیه متحدههای منطقهای در کنترل نفت خاورمیانه بودند.اما این کار هم فایدهای نداشت و عاقبت منجر به مطرح شدن ایران کنترل شد. سپس آمریکا، عراق را در جنگ با ایران حمایت کرد.
عراقی که در سپتامبر ۱۹۱۰، یک سال پس از سقوط شاه، به ایران حمله را آغاز کرد. بعدها پس از سقوط حکومت صدام، او به خاطر جنایاتی اعدام شد که در سال ۱۹۸۲ مرتکب شده بود.اگر ما رسانه آزاد میداشتیم به این موضوع اشاره میشد که در ۱۹۸۲، سال مهم روابط ایران- آمریکا- عراق بود.سالی که ریگان، عراق را از فهرست کشورهای تروریست خارج کرد و علتش هم این بود که عراق را حمایت میکرد و میخواست با حذف عراق از این لیست، به حمایت خود ادامه دهد. و سلاح کشتار جمعی، سلاح هستهای، biotoxinsسلاح میکروبی ، سلاح شیمیایی و... و تجهیزات نظامی بیشتری را در اختیار عراق بگذارد.
آن هنگام، اوایل جنگ عراق علیه ایران بود. در گوشه و کنار تلاشهایی وجود داشت برای خاتمه دادن به جنگ که دلایل دیگری وجود داشت. اما در همین زمان بود که دونالد رامسفلد، کسی را به عراق فرستاد که با صدام بهعنوان یک دولت تعامل کند و ایران، این موضوع را فراموش نمیکند.ایرانی ها تعداد زیادی زخمی را در جبهههایی که آمریکا پشت قضیه بود،از دست دادند.در واقع این زخمی های ایرانی با سلاح های شیمیایی مورد حمله قرار گرفتند که امریکا پشت آن بود.
من قبلا اشاره کردم که بنا به چه دلایلی، تنبیه ایران توسط امریکا تابه امروز ادامه دارد. علت اصلی را هم گفتم که بهطور خیلی ساده این است که ایران از اوامر آمریکا اطاعت نمیکند. جبار و سفاکی مانند شاه که دستساز آمریکا بود، سقوط کرد و نظام جدید ایران هم از نظر امریکا قابل قبول نبود و ایران بدان خاطر شاید باید مجازات میشد. از آن زمان تحریمهای عجیب و غریب علیه ایران تحمیل شد و امروزه نیز تهدید به حمله هم از جانب امریکا به ایران وجود دارد. نه فقط تهدید بلکه گاه آمادهسازی برای تحقق حمله هم مطرح است. اسرائیل هم هر چند کشور کوچکی است ،اما ازمرکز پیشرفته تکنولوژی بر خوردار است . بنا به روابط نزدیکش با قدرت نظامی آمریکا که مشهود است، امروزه اسراییل دارای یکی از پیشرفته ترین نیروی های هوایی در منطقه است که از نظر تکنولوژی می تواند مبادرت به پیشرفتهترین اقدام ها کند. همچنین با حمله آمریکا به عراق و افغانستان، امروزه نیروهای آمریکا در خلیجفارس و آسیای میانه و مرزهای ایران حضور دارند.پاکستان سلاح هستهای دارد، اما قدرت هستهای برجسته در منطقه در اختیار اسرائیل است و نیز صدها سلاح هستهای و تقریبا انواع سلاح کشتارجمعی دیگر دارد.
هرچند که غنیسازی اورانیم تحت NPT چندان از توسعه سلاح هستهای دور نیست. و نباید ایرانیان را احمق فرض کرد. چند سال پیش اروپا از ایران میخواست که روند غنیسازی اورانیم را تعطیل کند. اما موفق نشد در کنار این امر. بعدها کشور چین هم یکی از مشکلاتی شد که آمریکا با آن روبهرو شدهاست و موجب شد تا آمریکا از چین هراس داشته باشد.در امریکادرباره خطرناک بودن چین در خصوص ارتباطش با ایران هم بحث میکنند.هر چند چین کشوری است که در توسعه سلاح هسته ای تجربه دارد،اما نگرانی آمریکا یی ها از چین این است که چینی ها از دخالت علنی در ایران نمیهراسند.ضمن اینکه شرکتهای اروپایی از سرمایهگذاری در ایران به اندازه چین هم موفق نبودند. و این امر هم مایه هراس آمریکا از چین شد.
سه دهه سیاست آمریکا در ایران و عراق
مسئله دیگری که در اینجا مطرح می شود،بحث روابط امریکا با ایران و عراق و پیچید گی های آن است.در حال حاضر مشکل آمریکا در عراق، احتمالا ترک عراق و سپردن آن به تشییع عراق است بسیاری از روحانیون، حتی آیتالله سیستانی، از ایران میآیند.
نیروهای نظامی زیادی در جنوب عراق و از نیروی بدر و... هستند که اینها در ایران آموزش دیده و تربیت شدهاند، در واقع آنها جزو نیروهایی هستندکه در جنگ عراق کنار نیروهای ایران بودند.این روابط به مرور زمان گسترش یافت. مقتدا صدر ارتش مهدی را رهبری کرد که نیروی مسلح عمده دیگری محسوب میشود. با حمله به آن، آمریکا آن را از یک روحانی جزء ، به یک چهره برجسته عراق بدل ساخت.او ۵۰ درصد انتخابات پارلمانی اخیر را (با دیگر بلوک شیعهها) به دست آورد. او در تهران بود و اعلام کرد که اگر آمریکا یا اسرائیل به ایران حمله کنند نیروهای او در عراق به نیروهای آمریکا حمله خواهند کرد. و پنتاگون هم بی اطلاع بود یا چندان مطلع نبود و آن هم یکی دیگر ازعوامل باز دارنده محسوب میشود.از دست دادن تشیع عراق هم برای آمریکا نوعی کابوس است و من این سخنان را در کتاب David Barsarmian مطرح کردهام.بعدها گفتم که من در ظهور و پیدایش انقلاب ایران در ۱۹۷۹ باوری به حمایت اسرائیل و آمریکا ندارم. و این مسئله چندان قابل قبول نیست.
برژیسنکی کاملا صریح میگوید که آمریکا در قبل از انقلاب به ایران نزدیک بود و اسرائیل هم از نظر تکنیکی با شاه رابطهای تنگاتنگ داشت و بسیاری از مقامات آمریکایی به ایران سفر کردند و شاه منتظر چراغ سبز آمریکا برای سرکوب مردم بود اما آمریکا تمایلی به این قضیه نداشت. و در ایام جنگ هم توسط کشور واسطه به ایران اسلحه فروخته شده است که به نفع منافع خودامریکابوده است.از یک طرف ریگان نیز به عراق اسلحه میفرستاد. آمریکا صدام را کاملا حمایت کرد که مبادا انقلاب صادر شود.
هزاران ایرانی کشته شدند. ریگان بسیار سعی کرد که جنایات صدام روشن نشود. وحتی بعدها ازجنایت حلبچه عتاب داشتند و باور نمیکردند. چون صدام حسین دوست آنها بودند.
ایالات متحده در ۱۹۸۲ یکی از مهم ترین حامیان صدام حسین بود. آنها از حمله عراق به ایران حمایت کردند. در سال ۱۹۸۲ ریگان نام عراق را از لیست کشورهای حامیتروریست خارج کرد. البته نباید فراموش کرد که این لیست چیزی نیست جز لیست کشورهای دشمن ایالات متحده و در واقع ربطی به تروریسم ندارد. هدف از این کار این بود که ایالات متحده بتواند با خارج شدن عراق از این لیست تجهیز نظامیو کمک رساندن به این کشور را آغاز کند، در نتیجه چه به لحاظ فرهنگی و چه ابعاد دیگر موضوع خروج عراق از این لیست لازم بود. ایالات متحده فاجعه انفال را نادیده گرفت، قتل عام حلبچه را به گردن ایران انداخت و مانع از صورت گرفتن یک راه حل دیپلماتیک برای جنگ شدند و این حمایت پس از جنگ با ایران نیز ادامه یافت. در ۱۹۸۹ جرج بوش پدر، مهندسان اتمیعراقی را به ایالات متحده دعوت کرد تا در زمینه تولید سلاحهای هستهای تحت آموزشهای پیشرفته قرار بگیرند. در آوریل سال ۱۹۹۰ بوش یک هیات بلندپایه پارلمانی به عراق فرستاد تا پیام حسننیت و دوستی او را به دوستش صدام برسانند. رئیس این هیات باب دل رهبر گروه اکثریت پارلمان بود که بعدها در ۱۹۹۶ کاندیدای جمهوریخواهان در انتخابات ریاست جمهوری شد.
بیل کلینتون،رییس جمهور وقت امریکا هم یکی از اصلیترین حامیان قساوتی بود که ترکیه در مورد کردها نشان داد. طی یک سال یعنی در سال ۱۹۹۷، کلینتون بیش از کلیه سلاحهای فرستاده شده در تمام دوران جنگ سرد به ترکیه، تسلیحات فرستاد و رسانههای غربی این موضوع را منتشر نکردند. با وجود اینکه به آن آگاه بودند.تغییرات اندک درروابط ایران و امریکا
نظرات