نوام چامسکی: ایرانیانی که بعد از انتخابات خواهان تغییر بودند، راه خود را در جستوجوی آزادی یافته اند و من برای آنان احترام قائلم


نوآم چامسکی پدر زبانشاسی مدرن و متفکر سرشناس آمریکایی ۸۰ ساله، یکی از مطرحترین فعالان سیاسی ایالات متحده و منتقد سرسخت سیاست های خارجی کشورش و ازمشهورترین نظریه پردازان زنده جهان محسوب میشود که تئوری هایش در زمره معتبرترین مرجع های آکادمیک قرار دارند.

براساس پژوهشی که در سال ۱۹۹۲ صورت گرفته بود، از سال ۱۹۸۰ تا زمان انجام این تحقیق، نام هیچ نظریه پرداز و چهره آکادمیک زندهای در جهان به اندازه نوآم چامسکی، در نوشتههای مختلف تکرار نشده بود. او را مدافع لیبرال- سوسیالیسم میدانند.
این گفتوگو در بعدازظهر روز چهارشنبه ۳۱ تیرماه سال جاری در دانشگاه امایتی بوستون توسط دکتر عرفان قانعیفرد دانشاموخته زبانشناسی و محقق تاریخ سیاسی خاورمیانه صورت گرفته است. لازم به ذکر است که ایشان با چامسکی، فوکویاما و دیگر روشنفکران آمریکا گفتوگو و دیدارهایی داشته است که در اینجا از وی برای در اختیار گذاشتن این گفتوگو به صورت اختصاصی در اختیار اعتمادملی سپاسگزاریم. برای کوتاه شدن مبحث سوالات را حذف کرده ایم.


------------------------

بررسی قضیه ایران ، امری بسیار پیچیده است. از نگاه جامعه جهانی وبه خصوص آمریکا، ایران باید مجازات بشود. دلیل این مجازات هم به سال ۱۹۷۹ و سقوط شاه در ایران بر می گردد که ظاهر اانقلاب ایران توانست آزادی آمریکارا در کنترل ایران محدود کند.در واقع تصویری که معمولا در رسانههای آمریکااز ایران ترسیم میشود این است که انگار تا قبل ازسال ۱۹۷۹ هیچ اتفاقی در این کشور رخ نداده است.یعنی بازگرداندن شاه و استقرار مجدد حکومت او در ۱۹۵۳، آن هم به آن صورت که در تاریخ خوانده ایم، انگار برای آمریکااهمیتی ندارد.
در حقیقت مرور آن وقایع بسیار حائز اهمیت و شگفتانگیز است که البته جفری وتکرافت Geaffrey wheatcvaff محقق تاریخ در این زمینه پژوهشی خاص انجام داده است. به قول او، کودتای حمایت شده مرداد۲۸از طرف آمریکا و انگلستان، حکومت دمکراتیک و مورد تایید پارلمان ایران را ساقط کرد.البته به گفته این محقق تاریخ،انگلستان بنا به دلایلی خاص شاید چنین حمایتی راازکودتای ۲۸ مرداد ایران و سقوط آن انجام داده است.در عصر حاضر نیز طرح چنین مسئله ای در روزنامه های غربی، شاید امری حیرتآور و باورنکردنی به نظر آید که احتمالا نمی توان در جایی مورد مشابهی از آن را یافت. اما به هر حال تاریخ گذشته است.
از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹ یعنی در دوره ای که ایران توسط شاه که حامی آمریکابود، حکمرانی و اداره میشد، انگار همه شکنجهها، ترورها ، ظلمها و بی رحمیهای وی تحت پوشش خبری قرار نمیگرفت. و آغاز آن از سال ۱۹۷۹ بود. آن هم وقتی که شاه با رستاخیز و قیام مردم ایران، از کشور بیرون رانده شد، آنگاه گزارش ها و خبر از فجایع و سبعیتهای مختلف در داخل ایران مرتبا بر روی رسانه ها مطرح شد. در هر حادثهای که پس از سال ۱۹۷۹ به وقوع پیوست، ایران حد و خطوط لازم با آمریکا را از بین برد و این مسئله برای حکام آمریکا، جنایتی محسوب شد که ایران پس از سال ۱۹۷۹مستوجب مجازات بوده و همچنان هست.
این سخنان را در کتابی بهنام gilbert achcar بازگو کردهام. اما این مجازات ایران تا حد منافع ملی آمریکا هم جلو رفت و این نوعی ذهنیت مافیایی در دولتمردان این کشور است، که مورد مشابه آن نیزدر کوبا رخ داد. انگار برای آمریکا ممکن نیست که از کشوری «عدم اطاعت» را بپذیرد. چون ممکن است این رویکردعدم اطاعت"ایران نیز در کشورهای دیگر اشاعه یابد و منافع آمریکا را به مخاطره بیاندازد. پس ایران باید به خاطر این راهبرد عدم اطاعت محض از آمریکا مجازات شود. بنابراین ، این سیاست از سال ۱۹۷۹از سوی امریکا در قبال ایران در پیش گرفته شد.
در واقع بر اساس همین سیاست بود که در دوران جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰،آمریکا از عراق حمایت کرد و البته به کشور ثالث، سلاح می فروخت و ایران هم تسلحیات خود را از این کشور ثالث خریداری می کرد. در واقع آمریکا میخواست به نوعی، هر دو طرف درگیر در جنگ را در کنترل خود داشته باشد تا همدیگر را سلاخی کنند. البته امریکا و متحدانش میخواستند ممطئن باشند که عراق پیروز و فاتح میدان جنگ است.اماوقتی که بر آنها مسلم شد که عراق در میدان جنگ پیروز نمیشود، آنگاه آمریکا از جهت عراق نوعی استراتژی جدید و طرح سیاسی راآغاز کرد مانند: برافراشتن پرچم خود بر کشتی عراقیها، مورد اصابت قرار دادن هواپیمای مسافربری ایران و...
آمریکا در حقیقت عراق را به طور همه جانبه حمایت کرد و امتیازاتی به آن کشور داد که هیچ کشوری حتی اسرائیل نیزآن را دریافت نکرده است. تا جایی که عراقی ها قادر بودند که به کشتی و ناوهای آمریایی حمله کنند وحداکثر چندین سرباز آمریکایی را بکشند و از صحنه فرار کنند.چه کسی میتوانست چنین کاری را انجام دهد؟ آن ها قسر در رفتند چون آن را جزیی از حمله به ایرانیان نامیدند و این قضیه همچنان ادامه داشت.

اکنون آمریکا تلاش سختی را شروع کرده است تا ایران رادر سطح جهانی منزوی کند. همچنین برای براندازی و سقوط حکومت و نظام سیاسی ایران فعالیت داردکه شاید روزی در کشوری مانند ایران این امرتحقق یابد. البته این مسئله به خوبی روشن است که ایران از نظر قومی ،کشور بسیارپیچیده ای است واز جامعهای مرکب و درهم تنیده برخوردار است و حکومت فعلی و قدرت حاکم بر آن نیز با هر حرکتی از مخالفان خود به شدت برخورد میکند و شاید نظامی ها هم در ساختار این کشور، نفوذ و نقشآفرینی دارند و شاید آمریکا قادر باشد که روزی چند عصیان و ناآرامی داخلی را تحریک کند اما فعلا آمریکا ، خواهان این منزوی ساختن کامل ایران از نظر اقتصادی است.از این نظر هم بسیار جالب است که واشنگتن در میان سران اروپاتوانسته است از این لحاظ به موفقیتهایی دست یابد. اروپایی ها مرعوب آمریکا شدند و حتی بسیاری از شرکتهای برجسته و بزرگ اروپا مانند BP و krupp-thyssen رااز ایران خارج کردند. آنها شاید به قول عامیانه، نمیخواستند که پاروی دم آمریکا بگذارند.
البته از دیگر سو کشوری مانند چین هم بی کار ننشست.در واقع یکی از دلایل عصبیت و ناراحتی آمریکا هم این است که چین مرعوب سیاست سلطه طلبانه امریکا نشد. هند هم در این میانه ، قصهای غریب و پیچیده است. اگر توجه کنیم برخلاف اعمال فشارهای زیاد آمریکا، هند به احداث پروژه خط لوله از ایران پرداخت. اما از سویی دیگر چین وهنددر آژانس اتمی بینالملی و در رای علیه ایران ، گام به گام همراه آمریکا بودند و حداقل گاهی موضع بیطرفی گرفتند.
این تلاشهای آمریکا برای انزوای کامل ایران باعث شد که ایران در یک تهدید جدی قرار بگیرد. براساس گزارش های استاندارد آمریکا و بریتانیا، در حال حاضرایران عملیات تروریستی را علیه آمریکا انجام میدهد و یا حمایت می کند که آنها آن امور را ظلم و شقاوت نسبت به دفاع امنیت ملی آمریکا مینامندنسبت به سخنان عجیب و غریب و شاید مشمئزکننده احمدینژاد نسبت به فاجعه هلوکاست نازیها، افکار عمومی و جامعه هیاهو میکنند و اعتراض خود را بیان میدارند.
حالا تصور کنیم که اگر احمدینژاد میگفت که « ما داریم بمب می سازیم و آمریکا و اسرائیل را بمباران کنیم و عملیات تروریستی را در آن کشورها انجام میدهیم»؛ این سخن پایان ایران می شد. زیرا دقیقا آمریکا و اسرائیل سالهاست که نسبت به ایران چنین سخنانی را بیان میکنند و تهدیداتی را علیه این کشور دارندو این نظر هم هست که ۱۰ درصد نیروی هوایی اسرائیل در شرق ترکیهو در مراکز آمریکایی است و حتی بر مرزهای ایران پرواز دارند. نه اینکه مانور یا تمرین نظامی داشته باشند، بلکه فقط و فقط برای تهدید است و میخواهند با صدای بلند بگویند: « ما هستیم! ».

اسرائیل هم کشوری هستهای است و همه کس این موضوع را میداند. کشوری کوچک که در حقیقت، شاخه نورس و شعبه ای از امنیت و سیاست آمریکاست. طبق تحقیقات مرکز توسعه دفاعی نیروهای هوایی اسرائیل؛ نیروی هوایی آن بزرگتر از NATO است. و برای تقویت و تجهیز نیروی نظامی آن حتی جورج بوش پسر هم، صدها جت جنگنده بمبافکن قوی را در اختیار اسرائیل گذاشت و درآن زمان روزنامههای عربی اسرائیل آن را «تسلیحات اختصاصی» نامیدند. و آن را برای تحریک کردن آنتنهای وزارت اطلاعات و امنیت ایران (واواک) است، که آنها بدانند اسرائیل حتی تسلیحات ضدپناهگاه زیرزمینی را هم دارد. چون معتقدند که ایران، چندین پناهگاه زیرزمینی دارد. البته در حقیقت ایران پناهگاه زیرزمینی هستهای ندارد و وجودش فایدهای برای آنها ندارد. آنها فقط ممکن است که دارای بعضی سلاحهای بحثانگیز باشند. تصور میکنم ایرانیان بر روی سلاحهستهای کار میکنند، البته چندان اطمینانی به این تصور ندارم. اگر آنها سلاحهای هستهای را توسعه دهند، برای استفاده نیست، چون نمی توانند استفاده کنند. چون در صورت استفاده ، نابود خواهند شد. اما به عنوان یک «عامل بازدارنده» یا یک بلوف، میتواند مطرح باشد.

اما در خصوص ارسال تسلیحات از سوی بوش پسر به اسراییل،هیچ خبری مبنی بر ارسال این تجهیزات پیشرفته نظامی نیروی هوایی در آمریکا گزارش نشد. اما آمریکاییها مطمئن بودند که نیروهای امنیتی ایران، مطلع خواهند شد. زیرا در مطبوعات اسرائیل بهطور علنی این موضوع افشا شد.البته با این تصور که به ایران بگویند تهدید جدی است و شما با خطری جدی روبهرو هستید. اما این پرسش مطرح است که آیا برای امریکا و اسراییل، ایران در حالت یک تهدید جدی به سر میبرد؟ تصور من این است که این احتمال وجود ندارد. به نظرم آمریکا به چندین دلیل مختلف به ایران حمله نخواهد کرد، به این خاطر که آنها کشوری بیدفاع و بدون حامی نیستند و هر محصل مدرسه ای هم این مسئله را میداند. خندهدار است که به کشوری حمله بشود که آنها بیدفاع باشند. شاید به جایی حمله صورت میگیرد که دفاعی در بین نباشد و بشود با قدرت نظامی آنجا را تصرف یا تهدید جدی کرد. اما ایران و حکومت فعلی تهران، قدرت دفاع و کسب حمایت از کشورهایی را دارد. ایران شاید در برابر حمله توان دفاع مقابل نداشته باشد، اما از راههای مختلف میتواند علیه آمریکا و منافع آن اقدام کند. مثلا آمریکا در عراق دچار مشکلات بسیار بیشتری خواهد شد و هنوز هم در مرداب آن گیر افتاده است.

شاید ایران، موشک داشته باشد، امااگر واقعا قصد حمله به کشوری را داشت که از سه سال قبل اعلام نمیکردند که آنها قادرند هدفهای خود را نابود کنند و زمینه مقابله را فراهم کنند؛این سخنی بیمعنی است.اما اینکه چرا آمریکا مرتبا این تهدیدات راعلیه ایران مطرح می کند، حدس من این است که علتش برای منزوی کردن ایران است. که اگر در اروپا به موفقیت دست یابد و حمایت اروپا را هم در این زمینه به دست آورده است، آنگاه امریکا می تواند خشونت بیشتری را علیه ایران اعمال کند تا مخالفت داخلی بیشتری فراهم شود و چندین گزینه مختلف دیگر هم برای واژگونسازی حکومت مطرح می شود تا حکومت به شدت تضعیف شود و بشود زمینه حمله به آن کشوررا فراهم کرد و حتی فرصتهایی را به دست بیاورند و یااز پتانسیلهایی مانند آذریها، کردها و دیگران و یا نسل جوان برای تشنج و فشار بیشتری سود جویند. طرحهایی که شاید بتوان «پدیده حیوان زخمی» را در موردایران اجرا کرد و تصور شخص من این است که ما طرحهای داخلی ایران را نمیدانیم. اما اگر سیاست گذاران آمریکا افتراق فکری داشته باشند، آنگاه طرحها به بیرون درز پیدا میکند که چه راهی را باید بر گزینند.البته باید توجه داشت که کنگره آمریکا هم نمیخواهد نظریه جنگ گسترش یابد.

یکی از مورخهای برجسته نظامی اسرائیل؛ Martin vam Crereld در روزنامه هرالد تر بیون، مقالهای داشت که گفت او نمیخواهد که ایرانیان به چنین سلاحهایی دست یابند. اما اگر در این زمینه ایران پیشرفت نکند، قطعا آنها «مجنون»اند. کشوری که با چنین تهدیدی روبهرو باشد «عامل بازدارنده» را توسعه خواهد داد. و حدس من هم این است که ایران فقط بهعنوان داشتن یک «عامل بازدارنده» و اظهار قدرت میخواهد تسلیحات هسته ای خود را توسعه دهد و یا با آن خودنمایی کند. هرچند اگر کسی بهطور دقیق روی تسلیحات هستهای ایران، تمرکز کند چندین راه برای افزایش این احتمال وجود دارد که آنها نمیخواهند تسلیحات خودرا توسعه بدهند.

زیرا در حال حاضر،ایران با دو جبهه آمریکا واز دو سوی مرز خود روبروست. ایران از دو جبهه آمریکا در عراق و افغانستان وهمچنین کشورهای هستهای منطقه مانند اسرائیل، که قدرت هستهای برجسته منطقه است، محاصره شده است. آمریکا و اسرائیل بهطور آشکار ایران را تهدید میکنند که تاسیسات هستهیی اش را نابود میکنند یابه ایران حمله نظامی خواهند کرد. شاید،اگر فشار علیه ایران برطرف شود،آنها دیگر مشوق و محرک کمتری برای داشتن این «عامل بازدارنده» یا خلق و یا توسعه آن را در اختیار خواهند داشت.
شما الان در دانشگاه ام آی تی امریکا در شهر بوستون هستید و میتوانید بهتر تحقیق کنید. واقعیت این است که اسرائیل کشور بسیار قدرتمندی است. نیروی هوایی و زمینی اسرائیل به لحاظ قدرت، گستردگی و تکنولوژی از هر کشوری به جز ایالات متحده قویتر است واین کشور البته صدها سلاح هستهای نیز دارد. اقتصاد اسرائیل به دلیل ارتباط بسیار نزدیکی که بااقتصاد ایالات متحده دارد، بسیار پیشرفته و قوی است. در نتیجه این کشور میتواند به خوبی بر منطقه چیره شود، تنها کشور منطقه که آنها نمیتوانند کنترل کنند، ایران است. در نتیجه آمریکا این کار را برای آنها انجام میدهد. البته اسرائیلی ها برای فائق آمدن به ایران تلاش کرده اند، ولی احتمالا به اندازه کافی برای این امر قدرتمند نبودهاند. شاید دلیل اینکه حمله به عراق برای اسرائیل چندان اهمیت نداشت همین مسئله باشد. چون صدام حسین بسیار ضعیف بود. در حالی که ایران به هیچ وجه کشوری ضعیف نیست . بلکه ایران کشوری بزرگ است که ۷۰ میلیون جمعیت با منابع بسیار و نیروی نظامیمدرن و عظیم دارد.

از کودتای ۲۸ مرداد تا پرونده هسته یی

قبل از اینکه وارد بحث ایران و امریکا شوم می خواهم در اینجا به نکته ای اشاره کنم که کمتر به آن پرداخته شده است.برای گسترش مسئله هسته ای، مسائل عمیقتری هم وجود دارد که باید در نظر بگیرند. یکی از آن ها را من اشاره میکنم. در دولت بوش، معاهده عدم توسعه تسلیحات هستهای مطرح بود که باید مورد تجدید نظر قرار گیرد و من هم با آن موافقم. بند چهارم iv آن معاهده به کشورها اجازه میدهد که قدرت هستهای مسالمتآمیز را بهطور آزادانه در درون کشور هایشان توسعه دهند و البته در این زمینه هیچ مدرکی هم در مورد عدول ایران از آن بند به دست نیامده است. هرچند آن مفاد و شرط هم در جای خود بحث انگیز و ضعیف است. امااین موضوع از سال ۱۹۷۰ حساسانگیز بوده است.اما با توسعه تکنولوژی از آن هنگام تا کنون، فاصله بین مرزی انرژی صلح آمیزهستهای و سلاح هستهای بهطور قابل توجهی کاهش یافته است. تا جایی که امروزه اگر قدرت هستهای را توسعه دهید، شما به سلاح هستهای نزدیکتر خواهید شد که با اصل سلسله و مفاد جدی ۱۹۷۰ تفاوت اساسی دارد.

البته راههای مختلف برای جلوگیری از این مشکل وجود دارد و تا سالهای بعد هم همچنان مطرح خواهند بود. مشکل اصلی غنیسازی اورانیوم است. مواردی که ممکن است برای تسلیحات اتمی به کار برده شود.اگر بتوان مشکل غنی سازی اورانیوم رامتوقف یا کنترل کرد،آنگاه این امر پایان مشکل هسته ای، خواهد بود.اما مشکل تسلیحات هستهای حل نمیشود. همه کشورهای هستهای مرتکب نقض و تخطی معاهده شدهاند. در حقیقت آمریکا هم دچار آن مساله شده است. یعنی آمریکا هم چند ماده از معاهده عدم توسعه تسلیحات هسته ای را رعایت نکرده است.

اما اگر کنترل صورت بگیرد، پایان گسترش تسلیحات هستهای خواهد بود. محمدالبرادعی؛رییس سابق آژانس بین المللی انرژی اتمی، چند سالی این موضوع را مطرح می کرد که برای غنیسازی اورانیوم کهسطحی معینی ازآن برای تسلیحات هستهای لازم است ،می تواند تحت نظر کنترل بینالمللی قرار گیرد. این امر شاید پایان مشکل فعلی مسیله دستیابی کشور ها به منابع صلح آمیز انرژی اتمی بود. اما بر موضوع مطرح شده از سوی البرادعی سرپوش گذاشته شد. چون آمریکا نمیخواست آن را بشنود. در واقع تصمیمسازمان ملل براین بود که این مسئله به معاهده سال ۱۹۹۳ بازگردانده یا ارجاع داده شود.اماآمریکا موضوع تعامل بلندمدت با معاهده را بلوکه کرد و این موضوع در سال ۲۰۰۴ هم به رای گذاشته شد. در رایگیری نوامبر ۲۰۰۴، ۱۴۷ عضو رای مثبت دادند، ۲ رای ممتنع داده شد و ۱ رای منفی هم در کمیته نخست شورای امنیتها وجود داشت که آمریکا اینرای مخالف و منفی راداده بود.بریتانیا و اسرائیل رای ممتنع داده بودند تا علیه آمریکا حرکتی نکرده باشند و جالب اینکه نماینده بریتانیا اظهار داشت که این امر جامعه بینالمللی را دچار شکاف کرده است. البته منظوراز شکاف همان اختلاف ۱۴۷ رای کشورهای جهان در برابر آمریکا بود.

من هرگز گزارشی در آن باره ندیدم و شاید آن رایگیری در تاریخ معاصر منحصر به فرد است. زیرا آن مساله بدین معنی بود که هیچ ممنوعیت و تحریم روی تولید این مواد، جهت تولید تسلیحات هستهای وجود نداشت. اگر توجهی به منظور گسترش وجود داشته باشد، راهی برای متوقف کردن آن هست .اما آمریکا نپذیرفت. زیرا به این وسیله آمریکا میخواست خود بر این موضوع کنترل و نظارت کند و آن ها هم طبعا این آرای جمعی را قبول نداشتند و بریتانیا هم از رهبریت آمریکا سرپیچی نکرده است، اما دیگران سرپیچی کردند. اساسا آنها مطلع نبودند که چه چیزی رخ خواهد داد؛ اگر شانسی و امکانی برای تحقق و اجرای برنامه وجود می داشت، آنها احتمالا به آن رای نمیدادند. اما وقتی آمریکا این موضوع را بلوکه کرد، آنگاه دیگر شانسی وجود نداشت.

اغراق آمیز نیست اگر بتوانیم بگوییم که آینده سیاسی جهان، به این مساله بسیار بستگی دارد و اگر درست در نظر گرفته نشود، امکان نوعی جنگ هسته ای نیزوجود دارد.

با این توضیحات می خواهم به بحث اصلی خودمان بر گردم تا در انتها نیز مجددا به این قضیه به نوع دیگری اشاره کنم که خارج از بحثمان هم نمی تواند باشد. در نیم قرن اخیر آمریکا سیاست تقریبا هماهنگی را در برابر ایران داشته است و بنا به شرایط، تغییرات قابل ملاحظهای را داشته است. اما اول راهنمای آن یکسان و مشابه بوده است و گروهی یا بسیاری از مردم، تاریخ را به یاد دارند و شاید گروهی دیگر هم فراموش کنند. اما به هر حال تاریخ به ما درسهایی خواهد داد و شاید بنا به دلایلی گروه اول حق دارند. زیرا باید در کنار قربانیان سیاست این کشور بایستیم.

کودتای ۲۸ مرداد که باعث سقوط حکومت دکتر محمد مصدق درسال ۱۹۵۳ میلادی در ایران شد، در نهایت همین کودتاهم منجر به بازگشت شاه و استقرار سلطه اودر ایران شد- یکی از ظالممهای خونریز قرن اخیر- و امریکا نیزاو را تا روز آخر حمایت می .کرد به عبارت دیگرایران در آن زمان یک سیستم دیکتاتوری خشن داشت که از فرامین ایالاتمتحده اطاعت میکرد.

چند ماه قبل از سقوط شاه، کارتر رییس جمهور وقت امریکا به شاه گفت چقدر مردم ایران او را دوست دارند، چون او شاهی شگفتآور و حیرتآنگیز است! در ۱۹۷۹ آن شاه شاهان، سقوط کرد.

ولی در بحران گروگانگیری آمریکاییهادر تهران در همان آغاز انقلاب، قضیهای دیگر به وجود آمد. تنها حادثهای که تاریخ آمریکا بهعنوان گروگانگیری از آن یاد میکند. آن قضیه تنها موضوع مطرح برای آمریکایی ها بود نه فاصله ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹ که مملو از جنایت و ظلم و استبداد و ترور و شکنجه توسط شاه که از حمایت امریکا در آن زمان برخوردار بود،ایران صورت می گرفت. اما به هر حال این موضوع جز تاریخ ایران است.ولی امریکا هم از سال ۱۹۷۹ و سقوط شاه که منافع اش در ایران با خطر مواجهه شده است، سعی در نابودی حکومت ایران دارد.

هر چندکارتر،رییس جمهور وقت امریکا ژنرال NATO را برای کنترل تحریک کودتای نظامیان قبل از انقلاب ،به ایران فرستاد، اما این امر هم تاثیری در فرجام این کودتانداشت. و البته بعضی ها برعکس فکر میکنند. در آن زمان کارتر رئیس جمهور بود.او ژنرالهایزر را به ایران فرستاد تا یک گروه نظامیمتشکل از نیروهای ارتش ایران تشکیل بدهد. مقامات نظامیایران به دلیل رابطه خوبشان با شاه با ایالاتمتحده رابطه خوبی داشتند- اما تلاشهایزر شکست خورد. قدم بعدی که آنها تقریبا بلافاصله به عنوان راه حل دوم به آن روی آوردند تلاش برای جابجایی حکومت بود.اما در آن سالها، استراتژیآمریکااین بود که ارتش ایران را با کمک اسرائیل و با پول عربستان، از لحاظ تامین قدرت نظامی حمایت و ارتش را مسلحترکند. زیرا ایران و عربستان و اسرائیل و ترکیه متحدههای منطقهای در کنترل نفت خاورمیانه بودند.اما این کار هم فایدهای نداشت و عاقبت منجر به مطرح شدن ایران کنترل شد. سپس آمریکا، عراق را در جنگ با ایران حمایت کرد.

عراقی که در سپتامبر ۱۹۱۰، یک سال پس از سقوط شاه، به ایران حمله را آغاز کرد. بعدها پس از سقوط حکومت صدام، او به خاطر جنایاتی اعدام شد که در سال ۱۹۸۲ مرتکب شده بود.اگر ما رسانه آزاد میداشتیم به این موضوع اشاره میشد که در ۱۹۸۲، سال مهم روابط ایران- آمریکا- عراق بود.سالی که ریگان، عراق را از فهرست کشورهای تروریست خارج کرد و علتش هم این بود که عراق را حمایت میکرد و میخواست با حذف عراق از این لیست، به حمایت خود ادامه دهد. و سلاح کشتار جمعی، سلاح هستهای، biotoxinsسلاح میکروبی ، سلاح شیمیایی و... و تجهیزات نظامی بیشتری را در اختیار عراق بگذارد.

آن هنگام، اوایل جنگ عراق علیه ایران بود. در گوشه و کنار تلاشهایی وجود داشت برای خاتمه دادن به جنگ که دلایل دیگری وجود داشت. اما در همین زمان بود که دونالد رامسفلد، کسی را به عراق فرستاد که با صدام بهعنوان یک دولت تعامل کند و ایران، این موضوع را فراموش نمیکند.ایرانی ها تعداد زیادی زخمی را در جبهههایی که آمریکا پشت قضیه بود،از دست دادند.در واقع این زخمی های ایرانی با سلاح های شیمیایی مورد حمله قرار گرفتند که امریکا پشت آن بود.

من قبلا اشاره کردم که بنا به چه دلایلی، تنبیه ایران توسط امریکا تابه امروز ادامه دارد. علت اصلی را هم گفتم که بهطور خیلی ساده این است که ایران از اوامر آمریکا اطاعت نمیکند. جبار و سفاکی مانند شاه که دستساز آمریکا بود، سقوط کرد و نظام جدید ایران هم از نظر امریکا قابل قبول نبود و ایران بدان خاطر شاید باید مجازات میشد. از آن زمان تحریمهای عجیب و غریب علیه ایران تحمیل شد و امروزه نیز تهدید به حمله هم از جانب امریکا به ایران وجود دارد. نه فقط تهدید بلکه گاه آمادهسازی برای تحقق حمله هم مطرح است. اسرائیل هم هر چند کشور کوچکی است ،اما ازمرکز پیشرفته تکنولوژی بر خوردار است . بنا به روابط نزدیکش با قدرت نظامی آمریکا که مشهود است، امروزه اسراییل دارای یکی از پیشرفته ترین نیروی های هوایی در منطقه است که از نظر تکنولوژی می تواند مبادرت به پیشرفتهترین اقدام ها کند. همچنین با حمله آمریکا به عراق و افغانستان، امروزه نیروهای آمریکا در خلیجفارس و آسیای میانه و مرزهای ایران حضور دارند.پاکستان سلاح هستهای دارد، اما قدرت هستهای برجسته در منطقه در اختیار اسرائیل است و نیز صدها سلاح هستهای و تقریبا انواع سلاح کشتارجمعی دیگر دارد.

پس الان شاهد این مسئله هستیم که ایران توسط نیروهای متفاهم و کینهتوز محاصره شده است. و حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ هم سینگال و علامت روشنی بود و کاملا واضح و مبرهن بود که اگر شما می خواهید که آمریکا را منصرف کنید، باید چند عامل بازدارنده در اختیار داشته باشید و ایران هم به آن عوامل بازدارنده می اندیشید. یکی از آنها همین شائبه حمایت از ترور و دیگری سلاح هستهای است. حمله عراق شاید یکی از علت ها و سبب های توسعه انرژی هستهای ایران بود و آن هم امری قابل فهم است.

چند سال پیش در همین دانشگاه MIT بسیاری از مهندسان هستهای ایران، بنا به نوعی تعامل با شاه ایران، در اینجا آموزش میدیدند و شاه هزینه زیادی هم در این باره پرداخت کرد.در آن هنگام هنری کسینجر ابراز داشت که ایران به انرژی هستهای نیاز دارد و این تکنیک را برای اهداف خود نگه خواهد داشت.اما امروز و پس گذشت تمامی این سال ها، کسینجر میگوید که ایران نمیتواند انرژی هسته ای داشته باشد و امکان نیاز به انرژی هستهای هم برای ایران وجود ندارد. در حالی که در آن هنگام یعنی در زمان سلطه شاه بر ایران ،کسینجر میگفت "ایران نفت دارد و ذخائر و منابع ارضی، امادر عین حال ایران نیازی هم به توسعه سلاح هستهای دارد" .اما امروز وی میگوید "این مسئله خارج از کنترل آمریکاست وایران به انرژی هستهای نیاز ندارد".در واقع حتی دانشگاه MIT بنا به درخواست هنری کیسینجر، دیک چنی، پل ولفویتز و دونالد رامسفلد مهندسان هستهای ایران را آموزش میداد. این به این معنی است که آنها میخواستند ایران انرژی هستهای و حتی سلاح هستهای داشته باشد. این تعلیم به نوعی هدیهای بود از طرف MIT به شاه و عوضی برای مبالغ قابل توجهی که شاه به آنها میپرداخت و حالا همین متخصان هستهای هستند که برنامههایی هستهای ایران را اداره میکنند.

هرچند که غنیسازی اورانیم تحت NPT چندان از توسعه سلاح هستهای دور نیست. و نباید ایرانیان را احمق فرض کرد. چند سال پیش اروپا از ایران میخواست که روند غنیسازی اورانیم را تعطیل کند. اما موفق نشد در کنار این امر. بعدها کشور چین هم یکی از مشکلاتی شد که آمریکا با آن روبهرو شدهاست و موجب شد تا آمریکا از چین هراس داشته باشد.در امریکادرباره خطرناک بودن چین در خصوص ارتباطش با ایران هم بحث میکنند.هر چند چین کشوری است که در توسعه سلاح هسته ای تجربه دارد،اما نگرانی آمریکا یی ها از چین این است که چینی ها از دخالت علنی در ایران نمیهراسند.ضمن اینکه شرکتهای اروپایی از سرمایهگذاری در ایران به اندازه چین هم موفق نبودند. و این امر هم مایه هراس آمریکا از چین شد.

در حالی که قبل از انقلاب ، شاه کاملا هم عروسکی در دست ایالات متحده نبودواو تنها و منحصرا از فرامین ایالات متحده اطاعت نمیکرد،اما در عین حال کارهایی هم انجام میداد که امریکایی ها نمیپسندیدند. اما چون شاه یک مشتری تاثیرگذار بود، در نتیجه امریکایی ها از او حمایت میکردند، همچنان که از اسرائیل حمایت میکنند. اگر اسرائیل کاری خلاف منافع ایالات متحده انجام بدهد عکسالعمل آمریکا برانگیخته خواهد شد. روابط بینالملل شباهت زیادی به مافیا دارد. پدر خوانده ؛اطاعت زیردستانش را میخواهد، شاید نه اطاعت کاملا مطلق ولی در هر حال انتظار اطاعت دارد. پس اگر کسی کاری غیر از این انجام بدهد باید تنبیه شود و ایران نیز کشوری مستقل است
هر چند درسیستم مافیایی ،امریکا پول حمایت از شاه را پرداخت کرد، ولی وقتی کاری هم صورت نگرفت،این امر باعث هراس بیشتر امریکاشد. امادر زمان ریاست بوش در کاخ سفید،وی در تشویق ایران به پیوستن سیستم امنیتی انرژی آسیا موفق بود. زیرا باسیاست های تهاجمی اش علیه ایران باعث شدتاایران همه روابطش با غرب را قطع کند و به شرق بیاندیشد. یعنی چین و روسیه و شاید هم هند و یا کرهجنوبی. در واقع رکن اصلی ایران پیوستن به آسیا است. ایران گاز طبیعی، نفت و... دارد.
ایران میخواهد که سیستم امنیتی انرژی مستقل را توسعه دهد. اما آن برای آمریکا نوعی تهدید به شمار میرود. آمریکا دوست دارد که کشورهای حامی ایران را از آن شبکه مشتق بکند.در واقع اگر به معادله این روابط در منطقه نگاهی بیندازیم، مشاهده می کنیم که چین با عربستانسعودی تعامل دارد که مرکز فرآوردههای انرژی است و حدود ۱۰، ۱۵ درصد واردات انرژی خود را از عربستان دارد. همچنین چین با ایران و عربستان رابطه نظامی دارد و این نوعی تهدید برای آمریکا محسوب میشود. ایران روابط اقتصادی عجیبی با هند و چین و روسیه دارد و بیشتر به این مسائل اقتصادی توجه دارد.

سه دهه سیاست آمریکا در ایران و عراق

مسئله دیگری که در اینجا مطرح می شود،بحث روابط امریکا با ایران و عراق و پیچید گی های آن است.در حال حاضر مشکل آمریکا در عراق، احتمالا ترک عراق و سپردن آن به تشییع عراق است بسیاری از روحانیون، حتی آیتالله سیستانی، از ایران میآیند.

نیروهای نظامی زیادی در جنوب عراق و از نیروی بدر و... هستند که اینها در ایران آموزش دیده و تربیت شدهاند، در واقع آنها جزو نیروهایی هستندکه در جنگ عراق کنار نیروهای ایران بودند.این روابط به مرور زمان گسترش یافت. مقتدا صدر ارتش مهدی را رهبری کرد که نیروی مسلح عمده دیگری محسوب میشود. با حمله به آن، آمریکا آن را از یک روحانی جزء ، به یک چهره برجسته عراق بدل ساخت.او ۵۰ درصد انتخابات پارلمانی اخیر را (با دیگر بلوک شیعهها) به دست آورد. او در تهران بود و اعلام کرد که اگر آمریکا یا اسرائیل به ایران حمله کنند نیروهای او در عراق به نیروهای آمریکا حمله خواهند کرد. و پنتاگون هم بی اطلاع بود یا چندان مطلع نبود و آن هم یکی دیگر ازعوامل باز دارنده محسوب میشود.از دست دادن تشیع عراق هم برای آمریکا نوعی کابوس است و من این سخنان را در کتاب David Barsarmian مطرح کردهام.بعدها گفتم که من در ظهور و پیدایش انقلاب ایران در ۱۹۷۹ باوری به حمایت اسرائیل و آمریکا ندارم. و این مسئله چندان قابل قبول نیست.

برژیسنکی کاملا صریح میگوید که آمریکا در قبل از انقلاب به ایران نزدیک بود و اسرائیل هم از نظر تکنیکی با شاه رابطهای تنگاتنگ داشت و بسیاری از مقامات آمریکایی به ایران سفر کردند و شاه منتظر چراغ سبز آمریکا برای سرکوب مردم بود اما آمریکا تمایلی به این قضیه نداشت. و در ایام جنگ هم توسط کشور واسطه به ایران اسلحه فروخته شده است که به نفع منافع خودامریکابوده است.از یک طرف ریگان نیز به عراق اسلحه میفرستاد. آمریکا صدام را کاملا حمایت کرد که مبادا انقلاب صادر شود.
هزاران ایرانی کشته شدند. ریگان بسیار سعی کرد که جنایات صدام روشن نشود. وحتی بعدها ازجنایت حلبچه عتاب داشتند و باور نمیکردند. چون صدام حسین دوست آنها بودند.

ایالات متحده در ۱۹۸۲ یکی از مهم ترین حامیان صدام حسین بود. آنها از حمله عراق به ایران حمایت کردند. در سال ۱۹۸۲ ریگان نام عراق را از لیست کشورهای حامیتروریست خارج کرد. البته نباید فراموش کرد که این لیست چیزی نیست جز لیست کشورهای دشمن ایالات متحده و در واقع ربطی به تروریسم ندارد. هدف از این کار این بود که ایالات متحده بتواند با خارج شدن عراق از این لیست تجهیز نظامیو کمک رساندن به این کشور را آغاز کند، در نتیجه چه به لحاظ فرهنگی و چه ابعاد دیگر موضوع خروج عراق از این لیست لازم بود. ایالات متحده فاجعه انفال را نادیده گرفت، قتل عام حلبچه را به گردن ایران انداخت و مانع از صورت گرفتن یک راه حل دیپلماتیک برای جنگ شدند و این حمایت پس از جنگ با ایران نیز ادامه یافت. در ۱۹۸۹ جرج بوش پدر، مهندسان اتمیعراقی را به ایالات متحده دعوت کرد تا در زمینه تولید سلاحهای هستهای تحت آموزشهای پیشرفته قرار بگیرند. در آوریل سال ۱۹۹۰ بوش یک هیات بلندپایه پارلمانی به عراق فرستاد تا پیام حسننیت و دوستی او را به دوستش صدام برسانند. رئیس این هیات باب دل رهبر گروه اکثریت پارلمان بود که بعدها در ۱۹۹۶ کاندیدای جمهوریخواهان در انتخابات ریاست جمهوری شد.

آلن سیمپسون که بعدها به مدیریت مدرسه کندی برگزیده شد و سایر مقامات بلندپایه پارلمانی نیز در این گروه حاضر بودند. رونوشتهای گزارش این ملاقات وجود دارد، این گروه درود و احترام بوش را به صدام تقدیم کردند و به او گفتند که نباید به انتقادات رسانههای آمریکایی که در آن زمان از کنترل خارج شده بودند اعتنا کند. آنها به او قول دادند که مقاماتی را که در صدای آمریکا مجموعه برنامههای مستند و تفسیری انتقادی درباره عراق تولید میکنند را بر کنار خواهند کرد. کل این فرآیند کاملا دوستانه در تاریخ آوریل ۱۹۹۰ اتفاق افتاد. اما ناگهان در آگوست ۱۹۹۰ صدام کاری انجام داد که خوشایند آنها نبود. صدام از دستورات امریکا سرپیچی کرد یا شاید در فهم دستورات دچار سوءتفاهم شد.

پس از ماجرای حمله صدام به کویت، آمریکاییها جهت سیاست خود را عوض کردند و بعدها در سال ۲۰۰۳ به بهانه تسلیحات کشتارجمعی به عراق حمله کردند.حمله عراق به کویت برای ایالات متحده غیرمنتظره و باور نکردنی بود. تا آنجا که ما میدانیم آنها انتظار چنین حملهای را نداشتند. هرچند ممکن است مدارکی وجود داشته باشد که ما از آنها بیخبر باشیم. در واقع آنها حتی روابط نزدیک خود با صدام را درست بعد از حمله به کویت نیز ادامه دادند. بریتانیا چنان در متوقف کردن همکاریها کند بود که حتی پس از حمله صدام به کویت همچنان به تجهیز نظامیعراق ادامه میداد، این به آن معنی است که آنها نمیتوانستند با سرعت عمل لازم این تعاملات را متوقف کنند. میدانید که سفرای آمریکا تنها از روی دستورالعمل از پیش نوشته شده صحبت میکنند، سفیر تنها دستورات دولت را منتقل میکند.
اگر گزارش این ملاقات را بخوانید، میبینید که سفیر امریکا به صدام گفت که اگر بخواهد مرزش با کویت را اصلاح کند، ایالات متحده مخالفتی نخواهد کرد، چون در آن زمان در منطقه مرزی عراق - کویت بر سر منطقه نفتی مالا درگیری وجود داشت. اگر صدام با اشارهای رهبران عرب را وادار کند که قیمت نفت را بالا ببرند، آمریکا اهمیت چندانی نخواهد داد. صدام احتمالا دچار سوءتفاهم شد. او در هر حال دیکتاتوری بود که با کسی مشورت نمیکرد. در نتیجه تصور کرد این به معنای چراغ سبزی برای حمله به کویت است. و سپس به کویت هجوم برد و این موضوع برای ایالات متحده بهشدت مهم و نگران کننده بود. ایالات متحده نگران این بود که عراق از خاک کویت خارج شود و یک حکومت مردمیبر جای بگذارد، این نگرانی بود که کالین پاول در آن زمان بیان کرد. آنها نگران این بودند که صدام درست همان کاری را انجام بدهد که ایالات متحده چندماه پیش از آن در پاناما انجام داد. آنها به پاناما حمله کردند چون حاکم آن را نمیپسندیدند، و سپس از منطقه خارج شدند و یک حکومت مردمی در آنجا به وجود آمد. آنها متوجه شدند که ممکن است صدام این کار را در کویت انجام بدهد.در سال ۱۹۹۱ و بعد از آن که اشتباهات صدام غیرقابل چشمپوشی بود، آمریکا روی اپوزیسیون عراق سرمایهگذاری میکرد.

زیرا در ۱۹۹۱ آنها میخواستند صدام را به عنوان حاکم عراق در جای خود نگه دارند، آنها نمیخواستند مردم عراق بر عراق حکومت کنند و این چیزی است که الان هم نمیخواهند. این اصلی ثابت است. آنها همانطور که به صدام اجازه دادند جنبشهای شیعیان را سرکوب کند، به او اجازه سرکوبی کردها را نیز دادند. آنچه رخ داد جالب بود، سرکوب شیعیان توسط رسانهها پوشش داده نشد، اما در مورد کردها این اتفاق به دلایل نژادی رخ داد. اگر نگاهی به گزارشهای تلویزیونی بیندازیم، گزارشگرانی را میبینیم که میگویند:” به این بچهها نگاه کنید، آنها درست مثل ما چشمهای آبی دارندیا چیزهایی از این دست. در نتیجه وقتی کردها به ترکیه فرار کردند، در آنجا جنجال عمومی برپا شد. در مقایسه با مورد شیعیان که حادتر نیز بود، واضح است که عکسالعمل افکار عمومی و رسانهها نسبت به کردها دلایل نژادی دارد. موضوع دیگر ،پس زده شدن آنها توسط ترکیه بود. ترکیه به دلایل متعدد مایل نبود کردها به کشورش بیایند. رسانهها در اینجا بطور کامل اخبار مربوط به در هم کوبیدن کردها توسط ترکیه را بایکوت کردند.
قطعا میدانید که در ۱۹۹۰ ترکیه حملهای وحشتناک به جنوب شرق خاک خود کرد و حدودا ۵۰ هزار نفر را کشت و۳۵۰ روستا را نابود کرد و حدودا ۳ میلیون نفر را بیخانمان کرد. رسانهها این موضوع را پوشش ندادند.

بیل کلینتون،رییس جمهور وقت امریکا هم یکی از اصلیترین حامیان قساوتی بود که ترکیه در مورد کردها نشان داد. طی یک سال یعنی در سال ۱۹۹۷، کلینتون بیش از کلیه سلاحهای فرستاده شده در تمام دوران جنگ سرد به ترکیه، تسلیحات فرستاد و رسانههای غربی این موضوع را منتشر نکردند. با وجود اینکه به آن آگاه بودند.تغییرات اندک درروابط ایران و امریکا

اما دوباره بر گردیم به مسئله ایران. حس من این است که در ایام هاشمی رفسنجانی در ایران و دوران ریگان در آمریکا، مکفارلین در سال ۱۹۸۶ به ایران فرستاده شد. وامریکا خواهان رابطه با ایران بود. یعنی آمریکا میخواست جانب دوگانه را حفظ کند و روابطش با ایران عادی سازی بشود. رابطه ای که شرکتهای نفتی خواهان آن بودند.
قبلا شاه ،دوست آمریکاییها بود. اما پس از انتساب مجدد او، دیگر چنین مسالهای وجود نداشت. آمریکا که خود را پدرخوانده میداند، دیگر پدرخوانده یک کشور عصیناگر مدعی را نمیتوانست بپذیرد. در روابط بینالمللی به سیاست تشنج علیه ایران پناه برد. با آمدن خاتمی هم روابط عادی نشد. فقط عذرخواهی از کودتای آمریکا علیه مصدق در دوران کلینتون انجام شد. سپس در پیام نورزی اوباما،وی خواهان عدم حمایت ایران از حماس و حزبالله در تروریسم شد، اما حزبالله علیه اسرائیل حمله و تروری انجام نداده است.انگار آنها به دشمنی مانند ایران نیاز دارند که بگویند منافع مارا به خطر می اندازد. در دوران احمدینژاد امیدی به این قضیه نشد. احمدینژاد گرچه در استاندارد خاورمیانهای هم نمی گنجد اما گرچه ایران مثل لیبی، عربستان سعودی و مصر هم نیست.
این روزها هم مردم ایران بعد از انتخابات خواهان تغییر بودند، راه خود را در جستوجوی آزادی یافتهاند و من برای آن احترام قائلم و من به پیشبینی استقرار تغییرات آنی در ایران باوری ندارم. در سال ۱۹۷۹ هم کسی به تغییر بنیان سیستم باور نداشت. اما اینکه مردم ایران، آزادی را در این به دست خواهند آورد. قابل پیشبینی است.قدرتمندان در آمریکا هم به راحتی از قدرت کنار نخواهد رفت. مردم حائز اهمیت و نقشآفرین خواهند بود. و انتخابات در ایران تمرین دموکراسی برای مردم است که خواستههای خود را مطرح کنند.

این روزها بعد از خاتمی، حمایت جوانان از موسوی و کروبی است. اظهار عقیده واضح من این است که مردم جهان قبل از انتخابات، اطلاع چندانی از ایران نداشتند. اما باور دارم که ترکیب روحانیت و نظامیها نتیجه مثبتی در حرکت نخواهد داشت. مرحله حساسی در ایران است و قدم به قدم به خواسته خود نزدیک میشوند.
و امروزه دوران پس از انتخابات توام با اعمال اقتدار قدرت مسلط بود که فشارهایی را بر حزب اصلاح و تفسیر و حرکت سبز را ساخت و طبعا حرکت مردم کاملا مدنی و برای رفع این موارد منفی بود. گرچه حرکتی غیرقابل پیش بینی بود و سازمان امنیت ایران یا دیگر کشورها هم توان پیش بینی و تصور آن را هم نداشتند. در تاریخ ایران بارها این اعتراضها برای رشد و بلوغ جامعه مشاهده شده است. سرکوب رشد و خواسته های تغییر و اصلاح جامعه در هیچ جامعه ای از جهان قابل اجرا نیست. شاید جان هزاران نفر را به مخاطره بیاندازد اما پایدار نیست. ساختار جامعه ایران امید به تغییر رویکردها دارد. به فشارها، اعتراض دارند و میخواهند در جستجوی آزادی خود باشند و در تحقق هدفشان شخصی یار و همراه را داشته باشند نه مانع. واکنش مردم برای حذف مانع همان ادامه راه آزادی است. هرچند پیشبینی درباره آینده ایران و حتی کشورهای دیگر هم غیرممکن است. اما به انگیزه اعتراض مردم ایران، حرمت قائلم. زیرا خواهان برقراری مکانیسم دموکراسی مورد دلخواه خود هستند.
مبارزه ظریف و قابل تاملی دارند و برای مردمان جهان هم به نوعی الگو شده است.

و حرکت مستقل مردم ایران در کسب آزادی، نه منحرف خواهد شد و نه کشوری و جایی میتواند در شعور و انتخاب مردم ایران دخالتی کند و یا دیکتهای داشته باشد.
در پایان ، با تشکر از لطف شما که برای بار دوم مرا به ایران دعوت می کنید . من همیشه از طرف روشنفکران ایرانی مورد این لطف قرار می گیرم اما اکنون شرایط مساعد نیست . اما به هر حال ارزومندم روزگاری از ایران و آفریقای جنوبی دیدار کنم.

گفت وگوی اختصاصی عرفان قانعی فرد با نوام چامسکی

http://roozna.com/2009/8/9/EtemaadMelli/989/Page/8/Index.htm
http://roozna.com/2009/8/9/EtemaadMelli/989/Page/8/EtemaadMelli_989_8.pdf
۲:
http://roozna.com/2009/8/10/EtemaadMelli/990/Page/8/Index.htm
http://roozna.com/2009/8/10/EtemaadMelli/990/Page/8/EtemaadMelli_990_8.pdf

برگرفته از میزان پرس

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

روح الله حسنی شهپر فرمانده چماقداران عملیات شهرک غرب تا میدان ولیعصر

هاردا مسلمان گورورم قورخورام

مسعود صدر السلام این نام فراموش نشود! : امیرفرشاد ابراهیمی