پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیهٔ ۱۷, ۲۰۰۸

نماهنگ دلنشین تاجیکی، خارِ چشمِ دشمنان شادی!

نازم به چنین حکمی

تا دست شده قطع ز دزدانِ فراری تا حکمِ خدا گشته به فرمانِ تو جاری تا دربِ دهانِ همگان قفل و پلمب است ممنوع قلم گشته، گنه نامه‌نگاری تا عشق بدارِ ستم آونگ نمودی اندیشه اسیرِ تو، رهایی متواری تریاک و حشیش و هرویین نقلِ مجالس معنای هنر؟ حقه‌ی وافور و نگاری اکنافِ جهان امن و همی رشکِ بهشت است آهو شده هم‌خانه‌ی تازی‌ی شکاری بر خانه و بر سینه‌ و بر گونه‌ی مردم نی شیون و سوگی و نه اشک است و نه زاری! نازم به چنین حکمِ حکیمی که تو کردی نازم به چنین قلبِ رحیمی که تو داری در شهرِ تو نه «قصر» و نه زندانی اوین است نه حد و شکنجه بشناسند و نه داری البته که رجمِ نسوان حکمِ الهی است امری است به معروف، بحق جاری و ساری! از خانه مگو، گو همگان کاخ نشینند از کار مگو، جمله کسان بر سرِ کاری خوشبختی از هر جهتی روی نموده‌ست ارزانی کالا، همه چون دوغِ بهار

زنگ تفریح