م.سحر به هادی خرسندی در باره ی محمد رضا لطفی
ی ک سلام بزرگ ای هادی که به ذوق و به طنز استادی آنچه گفتی تمام خوبی بود سوزن نغز خالکوبی بود این جوان شام ِ توده ای خورده ست لیموی چپ به ماهی افشرده ست کرده ضمن ترانه و تصنیف از امام حرامیان تعریف توی خط امام ِضد سیا خوانده آواز « مرگ بر آمریکا» «ضد امپریالیسم» ساز زده نغمه های جگرگداز زده بعد وقتی امام خوش خطان حزب او را نشانده در زندان ساز یحیی به دوش از کشور به سوی غرب کرده عزم سفر سوی امپریالیسم لغزیده به همان آمریکا پناهیده کاسهء تار را دَمر کرده ریش خود را دراز تر کرده کرده با اهل خانقه خویشی رفته در سلک زهد و درویشی اندکی با زمانه لج کرده راه چپ را به راست کج کرده خوانده هو حق مدد هوالحق هو ریش جنبانده پیش چون جارو سالها کرده حالها با ساز دست در دست اهل غمزه و ناز کرده موی بلند را شانه شده شمعی به جمع پروانه یک قبای سفید پوشیده باده از دست یار نوشیده خوانده در شور و دشتی و ماهور زده بر سیم آخر ِ تنبور ای دل ای دل خدا خدا کرده با خدا اندکی صفا کرده بعد آرام ضمن حُسن ِصفا دست برده ست لا...