«بچه‌ها آینده در دست شماست»

به بهانه‌ی سالروز درگذشت صمد بهرنگی
۱۳۸۸ شهریور ۱۲

20090904-behrang-soroush1

سروش / رادیو کوچه

نهم شهریور ماه چهل و یکمین سالروز درگذشت صمد بهرنگی بود. مرگی که در ارتباط با آن حرف و حدیثهای فراوانی هم وجوددارد. صمد بهرنگی در رودخانه ارس غرق شد و هر کسی از ظن خود این مرگ را تفسیر کرد!‌‌

صمد بهرنگی معروف به بهرنگ، داستاننویس، محقق، مترجم، و شاعر ایرانی بود.
او در سال ۱۳۱۸ در محله چرنداب شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش زهتاب بود. صمد با نخستین پدیدهای که آشنا شد فقر و تهیدستی پدر بود. پدرش کارگری فصلی بود و خرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش میگرفت و در ایستگاه «وازان» به روسها و عثمانیها آب میفروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند، عازم قفقاز شود. رفت و دیگر باز نگشت. ولی صدایش همیشه در گوش فرزندانش طنین انداز بود:

«درس بخوانید تا مثل من کارگر آواره نشوید. سعی کنید حقوق بگیرید. هر چقدر کم باشد. باز بهتر است چون خاطرتان جمع است که آخر ماه پولی می‌گیرید»

صمد پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانش‌سرای مقدماتی پسران تبریز رفت و در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همان سال آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضی جهان، گوگان، و آخی جهان در استان آذربایجان شرقی ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد.

در مهر ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دوره شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و هم‌زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهی‌نامه پایان تحصیلات ادامه داد.

خودش در مورد این گواهی‌نامه چنین می‌گوید:

«از دانشسرا که درآمدم و به روستا رفتم یکباره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا کشک بوده است و همهاش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت و فن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم

«از دانش‌سرا که درآمدم و به روستا رفتم یکباره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانش‌سرا کشک بوده است و همه‌اش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت و فن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم.»

بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شدهاش به نام عادت را نوشت. او ترجمههایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی داشت. هم چنین شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج را ترجمه کرد. تحقیقاتی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسایل تربیتی از او منتشر شدهاست. تألیفاتی هم در مورد آموزش بیقاعده زبان فارسی در آذربایجان و تحقیقاتی در مورد ادبیات شفاهی آذربایجان کرد.

با وجود سختیهایی که در زمان محمدرضا شاه پهلوی و دستگاه حکومتی آن زمان کشید همیشه با تلاش فراوان و جدیت کارهای خود را انجام میداد. در آن زمان دستگاه حاکم بهرنگی را به جریمه و تبعید محکوم کرد اما او به راحتی در برابر تمام مشکلات ایستاد. در نامهای که به برادرش اسد بهرنگی نوشت وضعیت خود را در آن زمان چنین توصیف کرد:

«مرا از آذر شهر به گاوگان فرستادند، ۲۴۰ تومن از حقوقم کسر کردند که چرا در امور مسخره اداری بودم. به محض اینکه به گاوگان رسیدم شروع به کار کردم. مثل یک گاو پرکار درس دادم. بعضی‌ها تعجب می‌کردند که چرا با این همه ظلمی که بهت رسیده، باز هم جان‌فشانی می‌کنی، این آدم‌ها فقط نوک بینی‌شان را می‌دیدند، نه یک قدم آن دورتر را. خودم را به گاوگان عادت دادم و بی‌اعتنا کار کردم … سعی کن بی‌اعتنا باشی. اما نه این‌که کار نکنی و بیکاره باشی. ها! غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است. به هیچ جا راه نمی‌برد. اما نباید ایستاد. این که می‌دانیم نخواهیم رسید: نباید ایستاد . وقتی هم که مردیم، مردیم به درک.»

بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷ در رود ارس و در ساحل روستای شامگوالیک غرق شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه کلاله در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند. جنازهٔ او در گورستان امامیه تبریز دفن شدهاست.

درباره‌ی مرگ صمد، نظریات متعدد و مختلفی ارایه شده است. از روزهای اول پس از مرگ او، هم در رسانهها و هم به شکل شایعه، بحثهایی در ارتباط با فوت او وجود داشت. عدهای میگویند وی به دست عوامل دولت پادشاهی پهلوی کشته شدهاست و برخی دیگر معتقدند که صمد به علت بلد نبودن شنا در ارس غرق شدهاست.

اما کسی که پیش از مرگ و لحظهای که صمد به رودخانه رفت، همراه او بود؛ شخصی به نام حمزه فراهتی است. صمد همراه با وی، سفر بیپایانش را آغاز کرده بود. اسد بهرنگی، (برادر صمد) دو ماه بعد در خانه بهروز دولتآبادی، فراهتی را میبیند و از وی در خصوص نحوه مرگ صمد پرسوجو میکند. اسد از قول فراهتی گفته است:

«من این طرف بودم و صمد آن طرفتر. یک دفعه دیدم کمک میخواهد. هر چه کردم نتوانستم کاری بکنم

صمد بهرنگی برخی از آثارش را با نام مستعار منتشر میکرد. نامهایی از قبیل؛ «ص.قارانقوش»، «چنگیز مرآتی»، «صاد»، «داریوش نوابمراغی»، «بهرنگ»، «بابک بهرامی»، «ص.آدام»، و «آدی باتمیش».

نام صمد بهرنگی همواره در یادها و خاطرهها باقی خواهد ماند.

رادیو کوچه

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسعود صدر السلام این نام فراموش نشود! : امیرفرشاد ابراهیمی

روح الله حسنی شهپر فرمانده چماقداران عملیات شهرک غرب تا میدان ولیعصر

هاردا مسلمان گورورم قورخورام