معرفی محمود احمدی نژاد در روزنامه ی 8 صبح چاپ افغانستان


اظهار نظر این روزنامه افغانی از این نظر جالب است که ریشه اشکال را حتی در عمق نیروهای مخالف قشنگ دیده .حتما پاراگراف های آخر را هم بخوانید


پدیده‌ی احمدی‌نژاد

احمدینژاد پدیده‌ی غریب و همهنگام آشنایی است. رفتار او در چشم بسیار کسان یادآور برخورد خشن و توهینآمیز یک جوانک بسیجی تفنگ به دست در برابر شهروندان محترمی است که چنان تحقیر میشوند که دیگر جهان را نمیفهمند. شان اجتماعیشان، ارج فرهنگیشان و منش و سلیقه‌ی‌شان لگدکوب میشود، به زندگی خصوصیشان تجاوز میشود، و دستگاه تبلیغاتی مدام از در و دیوار جار میزند که باید شکرگزار باشند که در کشورشان این «معجزه‌ی هزاره‌ی سوم» رخ داده است. احمدینژاد حاشیه را بسیج میکند تا مرکز قدرت را تقویت کند، مردم مستمند را به دنبال ماشین خود میدواند و آنان میدوند، در حالی که به عابران دیگر تنه میزنند و هیاهو و گرد و خاک میکنند. محمود احمدینژاد از تبار آن سلاطینی است که مدام در حال جهاد بودهاند. او خزانه‌ی مرکز را تهی میکند، تا سرحدات را نه آباد، بلکه از نو تصرف کند و به حلقه‌ی ارادت درآورد. او مهندس نظام است، اما نه از آن مهندسانی که در ابتدای حکومت اسلامی در خدمت ملاها درآمدند تا سازندگی کنند و معجزه‌ی پیوند ایمان و تکنیک را به نمایش بگذارند. در ابتدا تکنیک در خدمت ایمان بود. در مورد احمدینژاد، ایمان خود امری تکنیکی است. او رمالی است که داکتر-مهندس شده است. در ذهن او جن و اتوم، معجزه و سانتریفوژ، معراج و موشک در کنار هم ردیف شدهاند. احمدینژاد به همه درس میدهد. او ختم روزگار است. در مجلس آخوندی هم درس دین میدهد. پیش لوطی هم عنتربازی میکند.

احمدینژاد ترکیبی از رذالت و سادهلوحی است. او مجموعهای از بدترین خصلتهای فرهنگی ما را در خود جمع کرده، به این جهت بسی خودمانی جلوه میکند: دروغ میگوید و ای بسا صادقانه. غلو میکند، زرنگ است و تصور میکند هر جا کم آوردی، میتوانی از زرنگیات مایه بگذاری و جبران کنی. در وجود همه‌ی ما قدری احمدینژاد وجود دارد و درست این آن بخشی است که وقتی با آزردگی از عقبماندگیمان حرف میزنیم، از آن ابراز نفرت میکنیم. اما آن هنگام نیز که لاف میزنیم و خودشیفتهایم، باز این وجه احمدینژادی وجود ماست که نمود مییابد. احمدینژاد تحقیر شد‌ه‌ای است که خود تحقیر میکند. سرشار از نفرت است، اما کرامت دارد. به موضوع نفرت اش که مینگرد، میپندارد مبعوث شده است تا او را از ضلالت نجات دهد.

احمدینژاد نماینده‌ی سنتی است جهشکرده به مدرنیت. او مظهر عقبماندگی مدرن ما و مدرنیت عقبمانده‌ی ماست. او اعلام ورشکستگی فرهنگ است.

احمدینژاد نشان فقدان جدیت ماست. آن زمان که در قم گفت، هاله‌ی نور او را دربرگرفته، حق بود که حجج اسلام این حجت را جدی گیرند، عمامه بر زمین کوبند، سینه چاک کنند و لباس بر تن او بردرند تا تکهای به قصد تبرک به چنگ آورند. آن زمان که از دستیابی به انرژی هستهای در آشپزخانه سخن گفت، حق بود مكتبها و دانشگاهها تعطیل میشدند، حق بود بر سر در آموزش و پرورش مینوشتند «این خرابشده تا اطلاع ثانوی تعطیل است» و آموزگاران از شرم رو نهان میکردند.

احمدینژاد از ماست. طرفداران او نیز همولایتیهای ما هستند. میان احمدینژاد با گروهی از رهبران اپوزیسیون فرق چندانی نیست. در روشنفکری ایرانی هم نوعی احمدینژادیسم وجود دارد، آن جایی که یاوه میگوید و در عین غیر جدی بودن، سخت جدی میشود. در وجود چپ افراطی ایران، از دیرباز احمدینژادی رخنه کرده است منهای مذهب، یا با مذهبی که گفتار و مناسک دیگری دارد. افسران لوسآنجلس همگی مقداری احمدینژاد در درون خود دارند.

احمدینژاد نشاندهنده‌ی جنبه‌ی «مردمی» جمهوری اسلامی ايران است، جنبهای که اکثر منتقدان آن نمیبینند، زیرا هنوز از انتقاد از دولت به انتقاد از جامعه نرسیدهاند و از همدستیها و همسوییهای دولت و جامعه غافلاند. اکنون همه چیز با تقلب و کودتا توضیح داده میشود. تقلبی صورت گرفته، که ابعاد آن را نمیدانیم. برای این که نیروی پوپولیسم فاشیستی دینی را نادیده نگیریم، لازم است همه‌ی تحلیلها را بر تقلب و کودتا بنا نکنیم. رای احمدینژاد یک میلیون هم

باشد، بایستی ریشه‌ی اجتماعی فاشیسم دینی را جدی بگیریم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

روح الله حسنی شهپر فرمانده چماقداران عملیات شهرک غرب تا میدان ولیعصر

هاردا مسلمان گورورم قورخورام

مسعود صدر السلام این نام فراموش نشود! : امیرفرشاد ابراهیمی