به یاد دوستان دربندم، در ایران


شنبه 17 مرداد 1388



حسین شهیدی *

دو دوست و همکارم، ژیلا بنی یعقوب و بهمن احمدی آموئی، بیش از 45 روز است که در بند 209 "امنیتی" اوین زندانی اند، بدون اینکه جرم شان مشخص باشد .

ژیلا و بهمن دو تن از نزدیک به سی روزنامه نگار ایرانی اند که به دنبال اعتراض های مردم عليه نتایج اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد به زندان افتاده اند. (نام های زندانیان را می توانید در تورنمای "خبرنگاران بدون مرز" و "انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران" ببینید.)

هفته پیش مادر ژیلا و برادر بهمن توانستند هریک را، جداگانه، به مدت 15 دقیقه ببینند. مادر ژیلا، خانم عشرت اولیائی، گفت ژیلا را "لاغر و تکیده" دیده است. این خبر برای کسانی که ژیلای لاغر و خردپیکر را دیده اند، نگران کننده است. حضور معاون و مشاور پیشین رئیس جمهور خاتمی، آقای علی اکبر ابطحی، در دادگاه نشان داد که اقامت طولانی در زندان چه می تواند به سر افراد درشت پیکری چون بهمن بیاورد.

تعهد حرفه ای، همبستگی انسانی

ژیلا و بهمن را چند بار دیده ام. نخست در اسفند 1382، هنگامی که در کابل به عنوان کارشناس جنسیت و رسانه های سازمان ملل متحد با "انجمن زنان ژورنالیست افغانستان " همکاری می کردم و "انجمن" ژیلا را برای سخنرانی در یکی از کنفرانس هایش دعوت کرد. ژیلا هم به خاطر شجاعت و تعهد حرفه ایش احترام انگیز بود، و هم به خاطر علاقه شخصی اش به مردمی که در باره اشان گزارش می نوشت، ازجمله مردم افغانستان. برخی از این گزارش ها را می توانید در تورنوشته (وبلاگ) ژیلا بخوانید.

بعد ها در تهران هم ژیلا و هم همسر روزنامه نگارش، بهمن احمدی آموئی را دیدم. از گزارش های ژیلا و بهمن و از کتابهایشان بسیار آموخته ام. کتاب ژیلا، با نام "روزنامه نگاران" که درسال1383 منتشر شد، مجموعه ای از خاطرات روزنامه نگارانی است که در توقیف گسترده روزنامه ها از سال 1379 به بعد زندانی شدند، و یکی از آنان برای کاریکاتوری که کشیده بود به زندان افتاد. دو کتاب بهمن که در سال 1386 منتشر شدند "اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی" و "چگونه مردان جمهوری اسلامی تکنوکرات شدند" نام دارند.

سه ماه پیش، ژیلا "جایزه شجاعت" را از "بنیاد بین المللی رسانه های زنان" دریافت کرد.

نوشته های ژیلا و بهمن و دیدار با آنان بیش از پیش به من نشان داد که روزنامه نگاران ایرانی هرچه بیشتر می کوشند به جای موعظه و تبلیغ، اطلاعات در اختیار مردم بگذارند. این بدان معنی نبود که روزنامه نگاران نظر شخصی نداشتند، بلکه بدین معنی بود که در گزارش های خود اطلاعات دقیق و ارزیابی کارشناسی عرضه می کردند، نه نظرات شخصی خود را.

"بهار آزادی"

اما "حرفه ای" شدن روزنامه نگاری مستلزم این است که حکومت هم روزنامه نگاران را افراد مستقل صاحب حرفه تلقی کند، نه اینکه یا از آنان بخواهد مبلغ دولت باشند، یا آنان را "بلندگوی دشمن" به حساب بیاورد.

پیروزی آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری 1376 با حرکتی به سوی شناسائی رسمی روزنامه نگاری حرفه ای همراه بود و موجی از هیجان و خلاقیت در مطبوعات ایران به دنبال آورد که از زمان نخستین روزهای انقلاب 1357 بی سابقه بود.

این دو دوره "بهار آزادی" نام گرفتند؛ هر دو عمری کوتاه داشتند؛ و هر یک دوره ای بلند تر، پر از توقیف روزنامه ها و بازداشت روزنامه نگاران را به دنبال داشت. بسیاری از روزنامه نگاران برای آنکه آزادانه کار کنند به خارج رفتند.

برای چندتن از روزنامه نگاران دربند، از جمله ژیلا و بهمن، این نخستین تجربه زندان نیست. ژیلا و بهمن هر دو پیش از این هنگام گزارشگری تظاهرات برای حقوق زنان بازداشت شده بودند و در باره تجربه زندان اوین گزارش نوشته اند.

اما روزنامه نگاران اکنون در شرایطی زندانی شده اند که دولت ایران با اعتراض های گسترده ای روبروست، و اعتراض ها نیز از نخستین روزهای پس از انقلاب بی سابقه اند.

گزارش شده که چند زندانی در اثر شکنجه در حین بازداشت یا اندکی پس از ترک زندان مرده اند. فریاد اعتراضی که به علت مرگ این زندانیان و شرایط زندان ها برخاست به تعطیلی بازداشتگاه کهریزک، نزدیک تهران، منجر شد که مسئولان دولتی آن را "غیر استاندارد" نامیده اند.

"اعتراف" های تلویزیونی شخصیت های ارشد و وفادار به نظام جمهوری اسلامی، اگرچه منتقد دولت آقای احمدی نژاد، در مورد سرنوشت روزنامه نگارانی که اعتراض ها را گزارش کرده و احیانا نظرات شخصی شان را نیز در تورنوشته های خود منتشر کرده اند نگرانی بر می انگیزد.

صدا، آزا د!

هفته پیش گروه بزرگی از روزنامه نگاران ایرانی در نامه ای به رئیس قوه قضائیه، آیت الله هاشمی شاهرودی، خواستار آزادی بی قید وشرط روزنامه نگاران زندانی شدند. باید امیدوار بود که مقامات ایرانی این درخواست و درخواست های دیگر برای آزادی همه زندانیان اعتراض های اخیر را بپذیرند.

این زندانیان برخی از خلاق ترین مردم ایران را در بر می گیرند و بسیاری از آنان جوانند. در کشوری که بیش از هرچیز به دستاورهای فرهنگی خود می بالد و جوانان اکثریت جمعیت آن را تشکیل می دهند، این صدا ها باید همه جا شنیده شوند، نه این که در بند بمانند.

تورنوشته های بهمن و ژیلا، http://www.zhila.org/ / و http://amouee.netهردو یک نام دارند: "ما روزنامه نگاریم." به عنوان دوست و همکار، آرزو دارم ژیلا و بهمن، و دیگر روزنامه نگاران در بند، را هرچه زود تر، ایمن، تندرست، و آزاد ببینم. به عنوان یک انسان، برای همه زندانیان چنین آرزوئی دارم.

این مقاله نخست به زبان انگلیسی در تورنمای تلویزیون "الجزیره" منتشر شد

For my friends in jail in Iran:

http://english.aljazeera.net/focus/2009/08/20098664517311631.html

Jila and Bahman - personal comments

http://english.aljazeera.net/focus/2009/08/20098694248756743.html

*حسین شهیدی در "دانشگاه آمریکائی لبنان" روزنامه نگاری تدریس می کند. کتاب او با نام "روزنامه نگاری در ایرانبه زبان انگلیسی، در سال 1386 منتشر شد. آنچه در این مقاله آمده نظر شخصی نویسنده است، و الزاما نظر "الجزیره" یا "دانشگاه آمریکائی لبنان" را منعکس نمی کند

Balatarin

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

روح الله حسنی شهپر فرمانده چماقداران عملیات شهرک غرب تا میدان ولیعصر

هاردا مسلمان گورورم قورخورام

مسعود صدر السلام این نام فراموش نشود! : امیرفرشاد ابراهیمی