دزدان ”مهربان“، ”دموکراتهای“ دیکتاتور

ا. م. شیری

اینک بعد از گذشت سه دهه از سرنگونی رژیم سلطنتی در ایران، با اطمینان کامل می توان گفت: اگر تفرقه، هرج و مرج، تشتت و بطور کلی آنارشیسم سیاسی- تشکیلاتی و ایدئولوژیکی جاری کنونی در میان مجامع سیاسی جهان بطور عام و در میان محافل سیاسی ایران بطور اخص، در سال ۱٣۵۷ هم حاکم بود و اگر نبود اتحاد عمل میان نیروهای انقلابی و مشی لیبرالی و سازشکارانه فعلی، در آن سالها هم مسلط بود، به یقین که جنبش انقلابی ایران هنوز هم مسئله سرنگونی یا اصلاح رژیم سلطنتی را در دستور کار خود داشت.

یکی از دلایل اصلی این مدعا، مجموعه اظهارات، موضع گیریها، تحلیلها، بیانیه ها و اعلامیه های کثیرالعدد متناقض و متضاد نیروهای هوادار حاکمیت دنیوی و زمینی(لائیسیته و سکولاریسم) است که در تقبیح بحق کودتای انتخاباتی و حمایت بی قید و شرط از جریان طرفدار حفظ ساختار حاکمیت تئوکراتیک موسوم به «موج سبز آزادی» در مقابل جناح اصولگرایان مسلط در ایران و خارج از آن صورت گرفت. این نیروها با دلبستگی فزون از حد به اصلاح جمهوری اسلامی از طریق انتخابات بطور کلی و از طریق انتخابات ریاست جمهوری ایران بالاخص، تحت تأثیر حال و هوای همین انتخابات و حوادث مقطعی بعد از آن، چنان دچار زیاده روی، اغراق و تناقض گوئی شدند که میرحسین موسوی مجبور شد با تکرار گفته آیت الله خمینی (جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر)، آب پاکی به دست همه هواداران لائیسیته و سکولاریسم بریزد. البته این بدان معنی نیست که یک جریان سیاسی جدی نباید دشمن را بی طرف، بی طرف را دوست و دوست را متحد خود سازد. ولی، گریز از اتحاد و دوری از متحدان طبیعی به بهانه دنباله روی از جریانهای سرمایه داری طرفدار حاکمیتهای دینی به این و یا آن شکل، تا درجه خود فراموشی و مستحیل کردن خود در آن، در واقعیت امر، نه نشانه هنر سیاسی، بلکه، نمود عینی فقر سیاسی و فرار از قبول مسئولیت در مقابل کشور و توده های خلق و همچنین تلاشی است در جهت ایجاد اغتشاش و آنارشیسم فکری- سیاسی در جامعه.

بی تردید دو دهه اخیر، یعنی دهه پایانی قرن بیستم و دهه اول قرن بیست و یکم، یکی از سیاهترین دوره های تاریخ بشری، بویژه در کشتار حقیقت و ترویج جهالت محسوب می شود. رواج هرج و مرج و آنارشیسم سیاسی- ایدئولوژیکی، جعل و وارونه نمایاندن واقعیتها، در هم کوبیدن چهارچوب جهان بینی ها و افکار و اندیشه های ترقیخواهانه، حقیقت ستیزی آشکار، بی منطقی و عدم حضور عقلانیت، خرد و استدلال در برخورد به مسائل و مشکلات، تناقض گوئی و یک جانبه نگری در توضیح و تشریح اوضاع جهان، چشم پوشی بر ترکیب، آرایش قوا و ماهیت طبقاتی نیروهای پیشبرنده و بازدارنده جامعه، دزدیدن اهداف انسانی و خالی کردن محتوا و مضمون آنها در قالب شعارهای عوامفریبانه، سعی و کوشش مستمر برای کتمان تضادهای انکار ناپذیر بین طبقات اجتماعی و به تبع اینها، تحلیل نادرست از شرایط مشخص را می توان بعنوان مهمترین مشخصه دو دهه اخیر برشمرد.

با در نظر داشت این موارد و بر اساس تمام مباحث سیاسی که امروز در جهان بطور کلی و در کشور ما ایران بالاخص، جریان دارد، می توان گفت که، درخت جهالت و سفالت بار دیگر به بر نشسته است. درختی که با آبیاری و تیمارداری ارتجاع بین المللی و امپریالیسم جهانی، بطور مرتب در اعماق جوامع انسانی ریشه می دواند، در سطح آن، قد می کشد و موجبات افزایش زحمت طرفداران حقیقت و آزادی می گردد. بسیار طبیعی که، شناسائی علل این همه معلول و یافتن راههای برون رفت از آنها، بی شک مهمترین وظیفه وجدانی همه آگاهان و حقیقت پژوهان است و همین نوشتار هم امیدوار است به سهم خود، با اشاره به برخی جوانب این واقعیات ناهنجار، به آشکار کردن گوشه هائی از آن کمک نماید.

در همین رابطه، ابتدا لازم به ذکر است که با پیدایش سامانه سرمایه داری، سرمایه داران پس از آنکه با توسل به انواع شیوه های دزدی، غصب، غارت و تصرف عدوانی دارائیهای عمومی، ثروتهای هنگفتی را در اختیار گرفتند و این نظام غیر انسانی را بر جهان حاکم گردانیدند، شانس خویش را در دزدیدن و تحریف شعارها، خواستها، نیازها و آمال بشری و تجاوز به افکار و اندیشه های ترقیخواهانه نیز با موفقیت آزمایش کردند. امپریالیسم تمام هم و غم خود را متوجه آن کرده است تا ستمگر و ستمدیده استعمارگر و مستعمره، متجاوز و قربانی، دیکتاتوری و آزادی، عدالت و ظلم، گرسنه و میلیاردر، سارق و مسروق، ارزش و ضدارزش، قاتل و مقتول، فاشیسم و سوسیالیسم و بالآخره، تمام پدیده های کاملا متضاد و آشتی ناپذیر را همسان و مساوی با هم نشان دهد تا بر بستر ترویج اغتشاش، آشوب و آنارشیسم فکری در جامعه و به فراموشی سپردن مفاهیم طبقاتی، به تاراجگری و استبداد ذاتی خود ادامه دهد.

امپریالیسم بطور کلی علاقمند نیست و در زیر بمبارانهای زهرآلود تبلیغاتی اجازه نمی دهد هر نوع صورت مسئله ای غلطی را که مطرح می کند، مردم آزاده جهان مورد تردید و یا تغییر قرار دهند، بپرسند و یا بیاندیشند که کشور و دولتهای امپریالیستی، بویژه، ایالات متحده آمریکا چه کاره دنیاست که به هر کشوری حمله می کند و با سوءاستفاده از تمام دستاوردها و امکانات علمی- تکنولوژیکی بشری، "دموکراسی" مطلوب خود را صادر می نماید، تقریبا در تمام کشورهای جهان(منهای موارد معدودی) و آبهای بین المللی قریب نهصد پایگاه نظامی برقرار نموده، دنیا را به مناطق تحت فرماندهی نظامی خود تقسیم کرده است. تحت تأثیر چنین شرایط سنگینی است که، در دنیای معاصر جوّ سیاسی جهان به چنان درجه ای از مسمومیت و آلودگی رسیده است که بسیاری از حقیقت بینان نیز امکان و توان بیان و توضیح آن را از دست داده اند. چرا که هر چشم حقیقت بینی را که میدانی فراتر از خواستهای ارتجاع و امپریالیسم مشاهده کند، زیر آتشبار انواع هتک حرمتها، افتراها و تهمتها، دروغها و جعلیات آشکار، کور می کنند.

ادعای ترویج آزادیخواهی (دموکراسی) و دفاع از حقوق بشر، یکی از محیلانه ترین عوامفریبی های ارتجاع امپریالیستی است. روشن است که متوقف ساختن و پایان دادن به تعدیات، خشونتها و ستمگری های مستمر و منتظم طبقات حاکم، بویژه سرمایه داران برعلیه توده های خلق، همیشه یکی از اولین و مهمترین اهداف مبارزان ترقیخواه و انساندوست برای تأمین آزادی و حقوق انسان بوده و هست. این عرصه مبارزه از آن جهت همیشه حائز اهمیت جدی بوده و هست که طبقات حاکم در طول تاریخ با محدود کردن خشن حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی، انسانها را به انقیاد درآورده و بمنظور سرقت هر چه بیشتر ثروتهای عمومی و تشدید بهره کشی، چنان در چنبره مشکلات زندگی اسیر ساخته اند که بدون دستیابی به آزادیهای فردی و اجتماعی در جامعه ، مهار کردن دیکتاتوری و استبداد طبقات ستمگر، هزینه سنگینی را به ستمدیدگان تحمیل کرده و خواهد کرد. طبقات حاکم در طول تاریخ سلطه گری خود، این خواستهای طبیعی و اساسی انسان را که با توسل به شنیع ترین اقدامات، با بهره گیری از انواع شیوه های ترور دسته جمعی، زندان، شکنجه و قتل عام مبارزان و شعله ور ساختن جنگهای جهانی و منطقه ای به خشن ترین وجه سرکوب کرده و از میان برده اند، در کنار و توأم با آن نیز، شیوه های تحمیق توده ها و ترویج جهالت را بمثابه کارآ ترین ابزار و مخرب ترین سلاح در پیکار با حقیقت و حقانیت، راستی و عدالت بدست گرفته اند.

تاریخ جهان، هیچ فاجعه را سراغ ندارد تحت بهانه دفاع از آزادی و حقوق انسان واقع نشده باشد. یعنی این شعار مقدس، بدون اینکه حدود و مختصات آن معین شود، همیشه بازیچه و دست ابزاری برای اجرای اهداف ضد انسانی مرتجعین و جنایتکاران تاریخ، برعلیه بشریت بوده و هست.

ارتجاع امپریالیستی و در رأس آن ایالات متحده آمریکا در حالی به شعار دفاع از آزادی و حقوق بشر پناه می برد که، روزانه دهها هزار انسان را به انحاء مختلف، از کشتار در زیر بمبارانهای هوائی و حملات نظامی گرفته تا گرسنگی دادن و تحمیل جنگ روانی دائمی به قتل می رساند و رقم جرایم و جنایات فقط نظام سرمایه داری به میلیاردها فقره می رسد. در حالی که نظام سرمایه داری و در رأس آن دول امپریالیستی از هر شش نفر ساکن کره زمین، یک نفر را به آغوش فقر و گرسنگی مطلق رانده اند، لشکر کشی، آدم ربائی و تروریسم دولتی را حق طبیعی دولتهای بزرگ سرمایه داری می شمارند، جوسازی می کنند، تـنش و تشنج می آفریند، خیره سرانه در امور تمام کشورها و خلقها دخالت می کنند، از تجاوز نظامی و اشغال کشورها گرفته تا تهدید و دخالت در امور کشورهای متخلف، خلقها و ملتها را به زیر سلطه خود می کشانند... و در حالیکه همین امروز در سه قاره از پنج قاره جهان، درگیر جنگ هستند، به چنین حیله گری خطرناکی متوسل شده اند. تا اینجا برای کسانی که بر ماهیت امپریالیسم کم و بیش آگاهی دارند، اصلا عجیب نیست. بلکه، تعجب و تاسف فراوان در این است که بسیاری از مدعیان آزادیخواهی، انساندوستی و عدالت طلبی نیز بسادگی در دام اینگونه سفسطه بازیها و مغلطه کاریهای ارتجاع امپریالیستی گرفتار آمده و بودن توجه به ماهیت و مفهوم طبقاتی هر گفته و شعاری خود را به زائده تبلیغاتی امپریالیسم تبدیل کرده اند. این فقیران سیاسی، بدون تبیین و تعریف آزادی و حقوق طبیعی انسانی، در مقابل دشمنان طبقاتی، راه سازش و تسلیم بی قید و شرط در پیش گرفته و در مقابل دوستان خلق، به مشی دیکتاتوری متوسل می شوند. سکوت این دوستان در مقابل فجایع روزمره تحمیلی امپریالیسم جهانی به بشریت، دنباله روی بی چون و چرا از سفسطه بازان سیاسی بورژوازی و جریان مذهبی طرفدار حاکمیت دینی موسوم به «راه سبز امید» و بدتر از همه، متوجه ساختن جهت اصلی حمله خود به مخالفان نظری و فکری در جبهه دوستان مردم، نشان روشن تسلط نظریه و مشی دیکتاتوری بر افکار و عقاید بظاهر دموکراتیک آنهاست. مدعیان لائیسیته و سکولاریسم، بدون توجه به اینکه «موج سبز آزادی» در واقعیت خود، تلاش متفاوتی است برای حفظ تمامیت رژیم مذهبی سرمایه داری ایران و اعاده مشروعیت و اعتبار از دست رفته نظام اسلامی، از آن پشتیبانی بی قید و شرط بعمل می آورند. تازه، جای بسی خوشبختی است که در مورد جناح اصولگرایان حاکم، چندان اختلاف نظر جدی در جنبش وجود ندارد و گر نه، مسئله از اینها هم فراتر می رفت.

یکی دیگر از ریاکاری های خطرناک ارتجاع امپریالیستی طرح مسئله «مبارزه مسالمت آمیز» است. این موضع بگونه ای برجسته می شود که گوئی، این توده های محروم و ستمدیده هستند که، شیوه های خشن مبارزه را برای احقاق حقوق خود بکار می گیرند. طرح مسئله بدین نحو که هیچ ربطی به توده های تحت ستم و پیشگامان آنها ندارد، بخودی خود، یک اتهام جعلی و فریبکارانه برعلیه توده ها و پیشروان آنهاست. چه کسی نمی داند که دست و پای توده های کار و زحمت، با انواع زنجیرهای فقر و بدبختی و هزاران مشکلات اجتماعی دیگر بسته است. آنها، نه امکانات و تجهیزات تسلیحاتی در اختیار دارند که با توسل به متدهای قهرآمیز به مبارزه با ستمگران برخیزند، نه برای دفع تهاجم مستمر قدرتهای حاکم، نیروهای امنیتی- پلیسی تشکیل داده اند و نه ارتش کشور تحت فرمان آنهاست که برای مقابله با زورگوئی ها و خودسریهای دولتهای ضدمردمی وارد کوچه و خیابانهای شهرهای کشور سازند. حداکثر کاری که ستمدیدگان و پیشروان مترقی آنها می توانند بکنند این است که در اتحاد وسیع حول محور خواستها و مطالبات عمومی و نیازهای ترقی اجتماعی، با تکیه بر شیوه های تحصن، اعتصاب، راهپیمائی ها و عدم اطاعت عمومی از اجرای دستورات و فرامین دولتی، چرخ اقتصاد تاراجگران را متوقف ساخته و آنان را وادار به عقب نشینی نمایند. در نقطه مقابل، این رژیمهای سرمایه داری هستند که حاکمیت خود را بر جهان تحمیل کرده و با سوءاستفاده از دستاوردهای علمی و تکنیکی بشری، انواع سیستمها و نیروهای حفاظتی- امنیتی را برای حفاظت از مسروقه های خود سازمان داده و به پشتوانه قوای قهریه، تحصن و اعتصاب کارگران و زحمتکشان را درهم می شکند، راهپیمائی های اعتراضی مردم را تارومار و پراکنده می سازد و توده ها را سرکوب می نماید. به تعبیر دیگر، اعمال خشونت بخشی از ماهیت ذاتی حاکمیتهای غیر مردمی و ارتجاعی است. هر گاه و در هر جا که در تاریخ مواردی غیر از این اتفاق افتاده است، صرفا یک حالت تدافعی در مقابل قدرتهای مسلط بر دارائیها و سرمایه های مسروقه داشته است که با توسل به قوای قهریه و زور، با بستن همه راههای ممکن مبارزه برای دستیابی به حقوق انسانی، توده های خلق و نیروهای پیشرو آن مجبور شده اند با مصادره بخشی از تسلیحات پلیس و ارتش تحت اختیار دولت، بدفاع از خود در مقابل خشونتهای رژیم حاکم برخیزند.

طرح چنین مسائلی از سوی دزدان "مهربان"، اصلا عجیب نیست. زیرا، آنها می دانند که رشد آگاهی و شعور عمومی، تقدس مالکیت نا مشروع آنها را پشت علامت سؤال قرار داده است و بخش اعظم مردم نیز می دانند که جز از راههای دزدی، غصب و تصرف عدوانی دارائی های عمومی مردم جهان، هیچ فردی نمی تواند به چنین میزان ثروتی دست یابد. بنابراین، آنها بر اساس خصلت و ماهیت طبقاتی خود، به هر آنچه که در جهت حفظ موقعیت خود ضروری تشخیص دهند، متوسل می شوند و اینکه امروزه "مهربان" و "انساندوست" شده اند، بلحاظ احساس خطری است که آینده سرمایه داری را تهدید می کند.

دزدی، سرقت و تصرف عدوانی دارائیهای متعلق به عموم، خصیصه عام و همگانی سرمایه داران است. هر کسی که در این مورد تردید دارد و می تواند دلایل دیگری برای ثروتمند شدن گروه اندک و فقیر شدن گروه عظیم ارائه دهد، من شخصا استقبال خواهم کرد. آنچه که در مورد استثمار، بهره کشی و تصاحب ارزش اضافی حاصل از کار کارگران و زحمتکشان گفته می شود، پیامد روند انباشت سرمایه به طرق فوق است.

در اینجا بمنظور احتراز از تحریک احساسات طرفداران سرمایه داری، ازیادآوری تاریخ دور پیدایش آن صرفنظر نموده، به تاریخ دو دهه اخیر پیدایش و شکل گیری سرمایه داران در جوامع سوسیالیستی پیشین، اشاره گذرائی می کنم.

در کشورهای موسوم به بلوک شرق، تا سالهای نود قرن گذشته و قبل از تخریب سوسیالیسم، همه آحاد جامعه از درآمد ماهانه و سطح زندگی تقریبا برابر برخوردار بودند. در این جوامع، فاصله طبقاتی محسوسی وجود نداشت. اما، در عرض فقط سه- چهار سال بعد از تخریب سوسیالیسم و تجزیه کامل بلوک شرق، در هر یک از این جمهوریها، چندین ده نفر و در نمونه هائی مثل روسیه، بیش از یکصد و بیست نفر به دهها میلیاردها ثروت دست یافته و در نقطه مقابل آنها، دهها میلیون خانوار به دامن فقر و گرسنگی مطلق رانده شدند. با این حساب، چه کسی حاضر است نشان دهد و ثابت کند که، این میلیاردرهای طلائی، از راهی غیر از دزدی و تصرف عدوانی ثروتهای عمومی، به میلیاردها ثروت دست یافتند! اگر این را هم در نظر بگیریم که؛ طبق محاسبات دقیق، فقط برای شمردن رقم یک میلیون بوسیله یک نفر، ٩٢ روز و روزانه ۱٢ ساعت وقت لازم است و بر همین اساس، برای شمردن رقم یک میلیارد، به ٢۵٣ سال زمان نیاز دارد. بنابراین، سارق و دزد نامیدن صاحبان میلیاردها ثروت، اصلا و ابدا بی اساس نیست. امروز همه مردم از این حسابها سر در می آورند و به همین جهت هم اصلا عجیب نیست که این دزدان "مهربان" که «از صحن حیاط تا بام خانه» را به تصرف خویش در آورده و «از بام خانه تا ثریا» را به محرومان و ستمدیدگان واگذار کرده اند، در حالیکه در یک سو، انسانها را هزار- هزار می کشند، کشورها را اشغال می کنند، مناطق مسکونی شهرها، دهات، بیمارستانها را بمباران می کنند، نسبت به ایده انقلاب(تغییر و تحول بنیادی) توهم و نفرت می آفرینند و ناآگاهان سیاسی را با شعارهای دفاع از "دموکراسی"، "حقوق بشر"، "مبارزه مسالمت آمیز" و اصلاحات(تغییرات در سطح) بفریبند و بگویند: تو کاری به کار من نداشته باش و برو بر بام خانه و از آنجا هر قدر می خواهی از من انتقاد کن، ناله و نفرین نثارم کن، فریاد کن و آنقدر پارس کن تا خدای الرحمان و الرحیم صدای تو را بشنود و خود سهم تو را عطاء نماید.

اما، عجب این است که مدعیان عالم ترقیحواهی نیز براحتی فریب دغلکاری این پلنگان تیز دندان پوستین میش بر تن کرده را می خورند، همچو طوطی دست آموز، درس «استاد» خویش را مو به مو تکرار می کنند. به همین سبب هم، این دموکراتهای تازه به دوران رسیده در برخورد با مخالفین فکری خود، عملا به شیوه های حذف و دیکتاتوری روی می آورند. آنها توجه نمی کنند که مطلق کردن این و یا آن شکل تغییر و تحول، چه در بنیان و چه در سطح و صدور چنین احکامی برای همه جا و همه شرایط ، همان چیزی است که ارتجاع امپریالیستی در طلب اش به هر دری سر می زند. زیرا، کارگزاران و سیاست پردازان امپریالیسم و ارتجاع عاقلتر از آنند و بسیار خوب می دانند که سیستم سرمایه داری در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، ایدئولوژیکی، فرهنگی و حتی نظامی کاملا به بن بست رسیده و با شکست مواجه شده است و متوقف کردن چرخ حرکت تاریخ ممکن نیست. بنابراین، اشاعه جهالت و نادانی، ترویج فقر و بلاهت سیاسی، ایجاد تفرقه و تشتت و آنارشیم سیاسی- ایدئولوژیک در میان نیروهای انساندوست، آزادیخواه و عدالت طلب، یکی از راههای ممکن و بسیار مؤثر برای حفظ وضعیت موجود و تداوم حیات نظام سارقانه سرمایه داری بمثابه سد راه و مانع اصلی پیشرفت و تکامل اجتماعی بشمار می رود.

اما، باید توجه داشت که افشای ریاکاریها و ترفندهای مختلف دزدان "مهربان" و "دموکراتهای" دیکتاتور، این پرورش یافتگان نظام غیر انسانی سرمایه داری، مهمترین و تأخیر ناپذیرترین وظیفه همگانی است. باید با تکیه بر عنصر آگاه سازی و روشنگری، بدون تعلل به مقابله با گسترش جهل و نادانی، بمثابه مهمترین تکیه گاه ارتجاع و امپریالیسم به مبارزه برخاست. می توان با تعیین خط و مرز مشخص بین ادعاهای ارتجاع و امپریالیسم با خواستهای عادلانه بشریت، به برقراری اتحاد پایدار بین طرفداران آزادی، حقوق انسانی و عدالت اجتماعی نائل شد، بر هرج و مرج و آنارشیسم فکری، ذهنی و سیاسی کنونی، چه در مقیاس ملی و چه در مقیاس جهانی، غلبه کرد و در روند یک مبارزه سخت و پیگیرانه با مبلغان ایده های اصلاحات و حفظ وضعیت موجود در جهان، وضعیتی که سرمایه داری را بمثابه پایان تکامل تاریخی توضیح می دهد، تغییر داد.

٢٣شهریور ۱٣٨٨

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسعود صدر السلام این نام فراموش نشود! : امیرفرشاد ابراهیمی

روح الله حسنی شهپر فرمانده چماقداران عملیات شهرک غرب تا میدان ولیعصر

هاردا مسلمان گورورم قورخورام