آدم از گوشت و پوست و استخوان است
اردوان روزبه
a.roozbeh@radiozamaneh.ciom اگرچه نزدیک به دو ماه از روزهای پرالتهاب بعد از انتخابات بیست و دوم خرداد ۸۸ ایران میگذرد، اما به نظر میرسد علیرغم کاهش التهابهای خیابانی و بسیاری از اتفاقاتی که توأم با خشم و عصبانیت بود، هنوز رنجهای بهجا مانده از آن درگیریها بر تن مردم باقی مانده است.
صحبت از حوادثی است که هنوز پی در پی ادامه پیدا میکنند. تبعات درگیریها، حرفهایی از احتمال شکنجه و یا طرح بعضی از موضوعات، نظیر نامهی کروبی با عنوان تجاوز به زندانیان و یا مرگ آنان، مسایلی است هنوز این تنور را داغ میکند.
علیرضا داوودی، یکی از فعالان اصفهانی است که بعد از آزاد شدن از زندان، در بیمارستان فوت کرد. اگرچه که بیمارستان علت مرگ او را «سکته» اعلام کرده بود، اما برای یک جوان ۲۶ ساله، سکته چندان هم متعارف نیست.
علیرضا داوودی، در محل تحصیل خود، شش بار از تحصیل محروم شده بود. او در بیست و چهارم بهمن ماه ۸۷، همزمان با بازداشت محمد پورعبدالله در تهران، در شاهین شهر اصفهان بازداشت شده بود. وی در تاریخ پنجم اردیبهشت ۸۸، با قرار وثیقهی صد میلیون تومانی، از زندان آزاد و در تاریخ هفتم مرداد ۸۸، در سن ۲۶ سالگی، در بیمارستان درگذشت.
مادر علیرضا داوودی میگوید: شکنجههای روحی بر علیرضا به حدی بوده است که او هر شب کابوس داشته است. او آثار شکنجه و سوختگی با سیگار را بر روی دستان پسرش دیده است و میگوید تا زمان مرگ، به وضوح قابل رؤیت بوده است.
داوودی، سخنگوی «دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب» اصفهان، سردبیر نشریهی دانشجویی «راه خاکی» در دانشگاه اصفهان، سخنران و سازماندهندهی مراسم هشتم مارس ۸۶ و سیزدهم آذر در اصفهان بود. وی همچنین به عنوان سخنران برخی برنامههای دیگر که مربوط به دانشجویان فعال چپ و کمونیست بوده است، شناخته میشد.
پیش از برگزاری مراسم ختم در مسجد، مسئول پروندهی علیرضا با منزل آنها تماس گرفته و خواسته است که عمل خاصی در مراسم انجام نگیرد و همچنین گفته است که باز هم با آنان تماس خواهد داشت.
پدر علیرضا نیز میگوید: «اگرچه این مرگ کاملا مشکوک به نظر میآید، ولی ما امیدوار هستیم، نتایج در گزارش پزشکی قانونی روشنتر باشد. از سویی اشاره میشود که او سکته کرده و از سوی دیگر، میگویند که تداخل دارویی باعث مرگ او شده است. علیرضا جوان بیست و شش سالهی سالمی بود که سابقهی هیچ نوع بیماریای نداشته است.»
نوید خانجانی خبرنگاری که آخرین گفت و گو را با علیرضا داوودی کرده بود، اشاره میکند:
«آخرین مصاحبهی علیرضا با من بود. او در این مصاحبه، دربارهی شکنجههای روحی و جسمی زندان توضیح داد و از بعد از آزادی گفت که چه به سرش میآید و با او چه میکنند.
حدود دو ماه از آزادی علیرضا میگذشت که ما از سوی «کمیتهی حق تحصیل» که من مسئول آن بودم، تصمیم گرفتیم، برویم با او صحبت کنیم، ببینیم در چه وضعیتی به سر میبرد و در زندان چه اتفاقاتی برایش افتاده است.
در آن مصاحبه، علیرضا از فشارهای جسمی و روحیای که در دوران زندان بر او وارد شده بود، گفت. مثلا، وقت هواخوری را از آنها میگرفتند و به جای هواخوری، آنها را برای بازجویی میبردند. حق وکیل که اصلا نداشتند. علیرضا تا ۱۸ روز، هیچ حق تماسی با خانواده نداشته است.
روزی که ما برای مصاحبه رفته بودیم، آثار شکنجه هنوز روی بدن علیرضا مشخص بود. برای نمونه، روی دستهای او جای سوختگی سیگار دیده میشد. یک سری آسیبهایی هم اطراف دست و گوش او دیده میشد.
تاکید علیرضا بیشتر روی فشار روحی بود و میگفت که بچهها از نظر روحی بیشتر تحت فشار بودهاند و چون او را نفر اول دانشگاه به حساب میآوردهاند، فشار روی او بیشتر بوده است.
وی همچنین میگفت که بعد از آزادی از زندان، این فشارها روی او بیش از اندازه زیاد است، نه میتواند درس بخواند و نه کار کند. او را در حالتی بین زمین و آسمان و بلاتکلیف نگاه داشتهاند که یا مجبور شود از ایران برود و یا دست به کاری غیرعادی بزند.
تا این که اواخر، همانطور که مادرش هم اعلام کرد، فشارهای روحی روی علیرضا به حدی بود که او هر شب کابوس میدیده و خانواده اش تصمیم گرفتند او را در بیمارستان بستری کنند.
علیرضا دو سه هفتهای در بیمارستان بوده. پدرش گفته بود که حال علیرضا تقریبا خوب شده و در حالی که از نظر جسمی هم هیچ مشکلی نداشته است، به یک باره، خبر سکتهی او را به خانواده میدهند.»
آیا علت مرگ علیرضا در بیمارستان قابل پیگیری نبوده است؟ خانوادهاش این موضوع را پیگیری نکردهاند؟
خانوادهاش از طریق پزشکی قانونی، پیگیری کردند و جواب پزشکی قانونی تا یک ماه دیگر به دست خانواده میرسد. خانوادهی علیرضا اصلا این قضیه را قبول ندارند و برایشان قابل قبول نیست. دکتر او گفته است که علت مرگ، بیشتر تداخل دارویی بوده است.
به نظر میرسد که پدر علیرضا داوودی هنوز در بهت وحیرت به سر میبرد. با او تماس گرفتم و خواستم که در مورد مرگ پسرش صحبت کند:
علیرضا دانشجوی دانشگاه اصفهان بود. با دانشجویان «آزادیخواه برابری طلب» همکاری میکرد. او روز بیست و چهارم بهمن ماه سال پیش، در منزل دستگیر شد و به مدت دو ماه در بازداشت بود. بعد از آن که از زندان آزاد شد، دچار یک سری مشکلات روحی شده بود و مقداری افسردگی پیدا کرده بود. به توصیهی دکتر، او را در تاریخ هفدهم تیر در بیمارستان بستری کردیم. تا این که ایشان فوت کرد.
علت فوت او هم هنوز مشخص نشده است و منوط به پاسخ پزشکی قانون است. بیمارستان هنوز جواب مشخصی به ما نداده است. علیرضا سابقهی هیچ بیماریای نداشت. فقط اخیراً، دچار مشکلات روحی شده بود. چون مورد آزار روحی و جسمی قرار گرفته بود.
میتوانید مشخص بگویید چه نوع شکنجه یا آزاری؟
مشخصاً که نمیدانم. اما خُب، این را میدانم که شدیداً در فشار روحی و جسمی قرار داشته است.
فوت او خیلی ناگهانی بود. همه را شوکه کرد. بخصوص مادرش که الان وضعیت مناسبی ندارد. هیچکس انتظار چنین مسالهای را اصلا نداشت.
در آخرین روزهای زندگی علیرضا داوودی، پس از آزادی از زندان، در مصاحبه ای به مشکلاتش در زندان اشاره کرده است:
«زیر فشار روحی و جسمی بودیم. هم فشار روحی وارد میکردند و هم فشار جسمی. این فشارها، تا آنجایی که من خبر دارم، روی همهی بچهها بود. من هم روی یک سری حسابهای دیگر و به خاطر این که احساس میکردند، نفر اول دانشگاه هستم، تحت فشار بیشتری بودم.
مجبورمان میکردند، یک سری چیزها را بنویسم. مجبورمان میکردند چیزهایی را که شاید روحمان هم خبر نداشت و اصلا اطلاعی در مورد آنها نداشتیم، بنویسیم، اعتراف کنیم و امضا کنیم.
بلخره، آدم از پوست و گوشت و استخوان است. توانایی آن را نداشتیم که مقاومت نامحدود کنیم. هرچند، وقتی از ما میخواستند و وادارمان میکردند که یک سری مسایل را بنویسیم، ما مینوشتیم، به حساب این که خُب، پیش قاضی و در دادگاه، اظهار میکنیم که اینها زیر فشار بوده و خود آنها به ما میگفتند چه باید بنویسیم. ما هیچ اطلاعی نداشتیم.
متاسفانه، بازپرس پروندهی ما که قاضی هم است، در اواخر اسفند، به بازداشتگاه آمد و بازپرسیاش را شروع کرد، سوال و جواب کرد. ما از نوع شکنجهها گفتیم و گفتیم که اعترافات زیر فشار روحی و جسمی بوده است، از بعضی از این مسایل اصلا روحمان هم خبر ندارد، آنها گفتهاند و ما نوشتهایم.
به هرحال، قرار بازداشت مرا دوباره تمدید کردند، منتها بچهها آزاد شدند. ظاهرا پذیرفتند. میدانستند که این دور باطل است...
نظرات