مهدی ، از قربانیان تجاوز در کهریزک، رگ خود را زد




الان خبردار شدم «مهدي» قرباني ١٨ ساله تجاوز جنسي در كهريزك، صبح جمعه رگ دست خود را در حمام با تيغ زده و متأسفانه خون بسياري از دست داده. مهدي دچار افسردگي شديد و عفونت زخم مقعد و روده بود و روز جمعه، خواهر او تنها در منزل بوده و مأموران اورژانس در آخرين لحظات خونريزي شديد شريان مچ مهدي را بند مي آورند. آنها تلفن جديدم را نداشتند تا زودتر خبرم كنند و بتوانم كمكي بكنم يا حداقل خبررساني كنم. ظاهرا" پزشكان در بيمارستان مجبور شده اند دو كيسه خون به مهدي تزريق كنند و از مرگ حتمي نجاتش دهند. متأسفانه امكان رفتن به شهرستان محل زندگي آنها را ندارم ولي تلفني خبر مي گيرم. اينها تبعات جنايات كثيفي است كه به بهانه حفظ حاكميت ولي فقيه عادل! در زندانها انجام داده اند. مهدي هنوز بستري است و خواهرش مي گويد هيچ حرفي نزده و نمي زند. آيا حرفي هم مانده كه بگويد؟ ما را چه شده است؟ قلبم تير مي كشد...[پي نوشت]: چندروز قبل كه تلفن كردم و مهدي درباره «پدرام» برايم حرف ميزد، بنظر اميدوار مي آمد.خواهرش مي گفت دارد بهتر مي شود. وقتي شنيده بود همدردي مردم چقدر زياد است، حس كردم دارد احياء مي شود. اما ظاهرا" خوش بيني زيادي داشتم.افسردگي غيرقابل پيش بيني است و درمانش زمانبر است. حس تنفر از خود و نااميدي، يكي از بدترين اثرات تجاوز جنسي است. دنبال امكان خاصي براي فرستادن او به خارج هستم.(بودم! از اينجا پست قبل را بايد اصلاح كنم!) ساعتي قبل كه تلفني احوالپرس مهدي بودم، پدرش را در جريان اين فكر،يعني خروج مهدي از كشور قرار دادم. مخالفت كرد و سربسته از من خواست ماجراي خارج فرستادن مهدي را فعلا" دنبال نكنم. دليلش را نگفت. كلا" بعد از خودكشي پسرش شديدا" وحشت كرده و ترسيده، به عنوان يك پدر دركش مي كنم و فعلا" ايده خارج كردن مهدي را پيگيري نمي كنم تا وضعيت آنها را بهتر بررسي كنم. همچنين بد نيست برخي دوستان هم از شخص كم بضاعت و تحت تعقيب من، توقعات «شدني و ممكن» داشته باشند. من امكانات بسيار محدود و محدود و محدودي دارم! درستش اين است.«امكانات حتي محدود هم ندارم!» در يادداشت تازه ام نوشته ام اين هفتاد روزه «واقعيت» زندگيمان چگونه در معرض خطر بوده و هست! انتشار يادداشتم را كه درباره «مصاحبه جمعه شبم زير سايه تعقيب مأموران» آماده كرده بودم، بدليل اهميت خبر رگ زني مهدي عزيز، عقب انداختم. اگر آن را بخوانيد (فردا انشاءالله آن را در وبلاگ مي گذارم) مي بينيد جمعه شب فقط «١٠ دقيقه» با دستگيري فاصله داشتم! بعضي دوستان نسخه هايي داده اند كه فقط «حضرت سوپرمن» قادر به انجامشان است! پس اين دوستان(!) فعلا" درباره راههاي رفتن به كردستان و تركيه و دوبي يا بردن پيش دكتر نسخه ندهند لطفا"! /[پي نوشت ٢]: «مهدي» را نااميدي به فرجام رگ زني كشاند! معروف است شيطان،ابزار و اسباب تسلط بر آدميان را به فروش گذاشت! ابزار شهوت، خشم، دروغ،و...! مي گويند گرانترين ومؤثرترين ابزار شيطان در آن بازار مكاره،«افسردگي و يأس» بود! شيطان گفت:«نا اميد كردن آدمي، آخرين و مؤثرترين حربه من است!» ديشب از يكي از مأموران كه مدام تهديدنامه برايم ايميل مي كند،مجددا" كلي فحش و ناسزا و تهديد دريافت كردم.تهديدهايش مهم نيست.اما چيزي نوشته بود كه مرا به فكر فرو برد. چند روز است دوستاني در فيس بوك صفحه «حمايت از بابك داد» ايجاد كرده اند. نه براي حمايت از «شخص داد»،بلكه براي «حمايت از آزادي بيان او» و اشخاصي كه براي بيان حقيقت، ناگزير مي شوند براي حفظ جان خود و خانواده شان، ترك خانه و كاشانه و وطن كنند. صفحه اي با اين آدرس: www.facebook.com/group.php?gid=123300322650 آن مأمور در ايميلش به عدم استقبال مردم از عضويت در اين صفحه و اقدام حمايتي، اشاره اي كرده و كنايه اي زده و نوشته بود:« فقط ١٦٠٠ نفر؟ براي همين ١٦٠٠نفر حامي! جون خودتو كف دستت گرفتي؟ ديدي شما توي اقليت هستين؟ باورت شد؟» راستش اعتراف مي كنم او با اين «ترفند شيطاني»،توانست مثل يك بازجو مرا نااميد كند، يا حداقل ساعتي مرا به فكر فرو ببرد! راستي «آزادي بيان» اشخاص همين تعداد حامي دارد؟ نكند با همين ترفندها، دوستان دربند يا خانواده هاي آنان را به نااميدي برسانند و آنها را بشكنند؟ من بطور مطلق،«هيچ» براي تحقير شخص خودم توسط آن مأمور شيطان صفت ناراحت نشدم. اما ترفند شيطاني نظام يعني «نا اميد كردن» بدجور مؤثر است. اين را گفتم كه تأكيد كنم «اميد»، تنها نياز اساسي اهالي جنبش سبز است و «يأس»، سم مهلك آن است. خانواده زندانيان نبايد نااميد شوند، آزادشدگان و قربانيان شكنجه ها و تجاوزها و مبارزان، نيازمند روحيه بخشي و اميد هستند. ما بايد راه را بر چيرگي دلسردي و يأس بر خود و خانواده زندانيان و قربانيان ببنديم. راستي چرا ما مردم براي حمايت از زندانياني كه براي دفاع از حق و رأي ما، اسير شده اند و شكنجه مي شوند، به «افطار خانواده زندانيان» پشت ديوارهاي اوين نپيونديم؟ چرا آنجا «افطار ميليوني» برپا نكنيم؟ بگذار ننگ باتوم زدن به روزه داران هم در پرونده نظام ثبت شود. بگذار روزه مان را با باتوم افطار كنيم، اما خانواده زندانيان را دلگرم و اميدوار كنيم.چرا ما مردم پنجشنبه ها به بهشت زهرا نرويم و مزار شهيدان سبزكفن را غرق دسته هاي گل نكنيم؟ چرا شنبه ها، به «مادران داغدار» در پاركها سر نزنيم؟ چرا از يك كليك ساده روي پتيشن هاي اعتراضي و سايتها و گروههاي حمايت از زندانيان و مبارزان دريغ مي كنيم؟ آيا مي دانيد كودتاچيان از اين حمايتهاي شما و بودنتان به زانو درخواهند آمد؟ آنها دارند پتيشن مصنوعي «تقاضاي محاكمه موسوي و كروبي» را به دنيا ايميل مي كنند! نكند ما هدف را فراموش كنيم و نااميد شويم. يادتان باشد آخرين ترفند شيطان،«نااميد كردن» آدمي است. خدا نكند شيطان بتواند نااميدمان كند! وگرنه اين ديكتاتورها، نسل آزاديخواهي و حق طلبي را در اين سرزمين از ريشه مي خشكانند.«مهدي» قرباني نااميدي از احقاق حقش در اين حكومت است. داروي او و ما و فعالان و خانواده هاي زندانيان و اسباب پيروزي جنبش سبز ما، فقط «اميد» است. آن «مأمور موظف!» و ايميل تحقيرآميزش درباره حاميان من، «عدو»يي بود كه «سبب خير» شد كه از ضرورت اميد بيشتر بنويسم.يا حق!(پي نوشت٣): دوستان از بحث فيس بوك عبور كنيد.از آن ماجرا،مثالي زدم تا درباره شيوه هاي شيطاني مأموران نظام بعد از «تفرقه افكني» و «ترديدافكني» از ترفند كثيف «نا اميد سازي» سخن بگويم. من از همه ادوستان facebook ممنونم، اما غرضم تأثير مخرب «وسوسه يأس» شيطان بر ماست. پس لطفا" پيام اصلي بحث را گم نكنيد:«امروز و هرروز افطار با خانواده زندانيان،اوين!»


از بابک داد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسعود صدر السلام این نام فراموش نشود! : امیرفرشاد ابراهیمی

روح الله حسنی شهپر فرمانده چماقداران عملیات شهرک غرب تا میدان ولیعصر

هاردا مسلمان گورورم قورخورام