«استقلال آزادی جمهوری ایرانی»: جلال ایجادی


«آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی!»

جلال ایجادی

جلال ایجادی
جبنش مردم سرشار از نوآوری است. به پیش میرود، ژرف میشود، تند میشود و احکام فرتوت را زیر پا میگذارد. این جنبش در ابتدا گفت: "رای من کجاست؟" و یا "آزادی اندیشه، همیشه، همیشه"، با این شعار از انتخابات آزاد و دمکراسی سخن گفت. سپس گفت: "رهبر ما قاتله، ولایت اش باطله"، با این شعار ولایت فقیه را نفی و باطل اعلام کرد وبالاخره در هشت مرداد در خیابان ها مردم فریاد زدنند: " آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی!". این شعار چکیده یک خواست ژرف وتاریخی است.

آزادی
آزادی، زیرا استبداد سیاسی دینی امیال، خواست ها وآرزو های ایرانیان راپیوسته سرکوب کرد. حاکمان گفتند از عشق حرف نزنید، به مذهب والله انتقاد نکنید، به خمینی و خامنه ای چپ نگاه نیاندازید، به مقدسات "توهین" نکنید، مشروب نوشیدن قدغن است، تصویرکشیدن حرام است، چهره زن بهنگام آواز در تلویزیون ممنوع است، انتقاد به ولایت فقیه مجاز نیست، پیراهن آستین کوتاه در خیابان آزاد نیست، موی زنان در خیابان نباید دیده شود، جانبداری از انقلاب مخملی جرم است، فعالیت احزاب و سندیکا ها آزاد نیست، تغیر دین قابل مجازات است، رسانه ها وروزنامه ها نمتوانند به نظام انتقاد کنند، جوانان نمیتوانند گروه موسیقی مدرن داشته ودر رادیو وتلویزیون برنامه داشته باشند، بهائیان "فرقه ظاله" بوده و نباید موجود باشد، همجنسگرایان ضد فطرت بشری اند ومجازاتشان اعدام است، سایر ادیان نمتوانند همان امتیازاتی داشته باشند که شیعیان دارند، زن نباید همان حقوقی داشته باشد که مرد دارا میباشد، شهدای کمونیست نمیتوانند سنگ قبر خاص خودراباشند، مجاز نیست تاشهروندان براحتی سر گور مصدق بروند ومراسم برگزارکنند، اگر گناه کنید به دوزخ می افتید، و هزاران ممنوعیت ریز ودرشت دیگر. روشن است در هر جامعه ای قواعد وجوددارد که یکسلسله از رفتارهای فردی یا گروهی را منع میکند. ولی آنچه که ویژه گی ایران است اینستکه علاوه بر موانع رفتاری مانند هر کشور دیگر، حجم انبوهی از زمینه های عادی زندگی به قلمرو ممنوعه ومرگبار تبدیل شده است.

در این جامعه بسته، انسان می آفریند تا زنده باشد وپویا بماند، ولی در همان زمان با یاس ها، محرومیت هاو افسوس ها درگیر است. استبداد مذهبی موجود حقوق شهروندی را نابود ساخته و روح شهروند را مچاله میکند، پریشان میسازد و آزرده مینماید، زیرا آزادی خفه شده است. در ایران روان انسانی زخمی وطغیانی است زیرا در فضای آزاددر گشت وگذار نیست. بدین ترتیب تمایل به آزادی یک گرایش عمیق بشمار میآید. شعار مردم ما برای کسب آزادی بیانگر دمکراسی خواهی آنهاست و پاسخی است به فقدان آزادی هائی که بر شمردیم. روشن استکه ابزار دمکراسی همانگونه که منتسکیو میگوید قانون است، قانونی که متکی به عقل و نهاد قانونگذار است وبراصل جدائی سه نهاد اداری و قضائی و فانونگذارقرار دارد

استقلال
استقلال، زیرا ایرانیان نسبت به وابستگی مستعمراتی و نو استعماری نفرت دارند.برای اینان سربلند بودن و اسارت بیگانگان را توهین برتاریخ خود قلمداد کردن یک ارزش اساسی است. هزار وچهارصد سال پیش لشگر عرب به این سرزمین تاخت و باتجاوز وشمشیرو جزیه، اسلام و سلطه خلفای ستمگرراحاکم گردانید. پیکار های گوناگون وبسیار لازم بود تا حاکمیت ایرانی بر قرارگردد واستقلال به چنگ آید. تهاجم های متعدد دیگر با این خطر همراه بودند تا ایران اضمحلال پیدا کند ولی هویت و پایداری تاریخی این خطر را دور نگه داشت. در دورانی نزدیکتر روس ها وانگلیسی ها، وسپس شوروی ها وامریکائیها به شیوه های نوین این استقلال را نشانه گرفتند. ولی خوشبختانه بزرگانی چون دکتر مصدق بودند تا با ملی کردن نفت به پیکار ادامه داده واراده استقلال طلبی وسربلندی رابه جهانیان نشان دادند.

ما بر این امر آگاهیم که چه در گذشته وچه امروز اقتصاد ایران بشکل بیمار گونه ای با نظام سرمایه داری جهانی پیوند خورده وسیاستمداران بی کفایت وتبهکار ثروت های بیشماری را ویران نموده اند. روشن است که استقلال سیاسی و اقتصادی به معنای قطع مناسبات با جهان نیست، بلکه بمفهوم اراده و تصمیم مستقلانه، عدم پذیرش تقسیم کاریکجانبه بازارجهانی وبازیگران آن و ایفای یک نقش بارز وواقعی وپیشاهنگ میباشد. زمانی که هشتاد درصد بودجه به درآمد نفتی وابسته است وشاخه های اساسی صنعتی از کار افتاده اند، هنگامیکه نظامیان سپاه با کارچاق کنی وزدوبند با باند های داخلی وخارجی بجان این اقتصاد افتاده اند وبلحاظ رانت خواری و سوداگری وفساد، تولید کنندگان داخلی توان خود را از دست داده اند، استقلال توهمی بیش نیست. شعار استقلال خواستار سربلندی کشوری است که با اراده ای مستقل وبا توجه به منافع ملت ایران، اقتصادی پایدار و مدرن، کیفیت زیست محیطی وسیاستی مبتنی بر همزیستی صلح آمیزدر دستور خود قرار میدهد. امروز استقلال بیان خودمختاری در تصمیم و گفتگو وهمکاری با دیگران است، به معنای دوری از مکانیسم های مافیائی وفراهم نمودن شرایط توازن وتعادل روندهای اقتصادی و صنعتی میباشد. بطور قطعی مفهوم استقلال باید دقیق بشود ولی آنچه که مردم با شعار خود میخواهند نه سلطه واشغال بیگانه، بلکه حاکمیت ملی ست.

جمهوری ایرانی
جمهوری ایرانی، زیرا تظاهرکنندگان جمهور وتجلی اراده مردم را میخواهند ونه ولایت فقیه ودیکتاتوری خامنه ای، ونه سلطنت وقدرت فردی پادشاه . جمهوریتی که آنان میخواهند نه اسلامی و مذهبی،بلکه لائیک است. شعار میگوید جمهوری ایرانی وبطور مسلم این امر از دو عامل تبعیت دارد. یکی آهنگ شعار وموزون بودن انست. ایرانی جای اسلامی می نشیند ودر اذهان با حفظ همان آهنگ، یک جابجائی اساسی وگسست را اعلام میدارد. دومی اینکه پسوند اسلامی برداشته میشود تا جنبه دینی آن حذف گردد. این حذف بیان لائیسیته ویا جدائی اسلام از حکومت است. نتیجه سی سال حکومت سیاسی اسلامی برای جامعه ایران چیست؟ اجرای احکام شرعی، تبلیغات اسلامی رسانه ها، انتشارانحصارطلبانه مکتب فقهی شیعه و خرافات وجعلیات شیعی در تمام سطوح جامعه، مجازاتهای بدنی شرعی از شلاق تاقصاص واعدام، همه وهمه جز فلاکت وعقبگرائی وتخریب برای جامعه ما حاصل دیگری نداشت. بنام اسلام جامعه را خفه کردند، اقتصاد را به کجراه کشاندند، نظامیان پاسدار وبسیجی سرکوبگر را در قلب سیستم دولتی قرار دادند، به صدور انقلاب اسلامی و تقویت تروریسم جهانی اقدام نمودند و چهره ایران وایرانی را در عرصه بین المللی خدشه دار ساختند. رنج جامعه ما از دینی است که در قدرت است.

سی سال حکومت مذهبی یعنی سی سال پشت کردن به حقوق بشروتجددگرائی، یعنی سی سال استبداد و اقدام علیه دمکراسی. تمامی حکومت های دینی استبداد گرا وفساد گرا بوده اند. زیرا دفاع از حقیقت قدسی در راس قدرت بناچار به توتالیتاریسم میگراید واین امر عدم شفافیت وحرکت تاریکخانه ای را دامن زده و فساد را گسترش میدهد. طی این سی سال اعدام ها واز جمله اعدام های سال شصت را از یاد نبریم، قتل های زنجیره ای روشنفکر و هنرمندرا فراموش نکنیم، سرکوب زنان و دانشجویان را از خاطر نبریم، کشتار تظاهرکنندگان جنبش سبزو ندا وسهراب ها را بیادداشته باشیم ومیدانیم که همه این خشونت ها توجیه مذهبی سیاسی داشته اند. مدافعان دینی سلطه گر بنام ایدئولوژی اسلامی کشتند تا از منافع اجتماعی واقتصادی و مذهبی خود دفاع کنند.
جمهوری اسلامی با این پرونده سیاه مورد قضاوت تظاهرکننده قرار میگیرد. مسلما زمانیکه دمکراسی بر قرار باشد جمهوری نیازمند هیچ پیشوند ویا پسوند ی نیست. لیکن در این لحظه تاریخی نه گفتن به دیکتاتوری با نه گفتن به اسلامی بودن حکومت همطراز است. جمهوری ایرانی بیان آرزوی جدا کردن اسلام از حکومت در ایران است. آنانی که در ایران این شعار را میدهند خوداکثریت مسلمان بوده ویا از خانواده های مسلمان میباشند،آنان در ایمان قلبی خود صادق هستند، لیکن نفرت آنان به رژیم جمهوری اسلامی بیکران است وآنان مخالف اسلام حکومتی میباشند. سلطه دین بر سیاست دولتی منفی است و هر گروه بندی اجتماعی حاکم برای منافع خود بناگزیر دین و ایدئولوژی را برای تحمیق وسرکوب بخدمت میگیرد. پس دین را بایداز قدرت بکنار نهاد تا میل تمام خواهانه ا ش به جامعه تحمیل نشودو حاکمان نیز فرصت طلائی سواستفاده کردن از مذهب را نیابند.

طی سی سال، روشنگران وآزادیخواهان لائیک برای نقد حکومت دینی تلاش ورزیدند، در خارج از کشور نیروهای سیاسی متعدد و روشنفکران چپ و اکولوژیست و ملی گرا لائیسیته و جدائی دین از دولت را توضیح داده وتبلیغ نمودند وامروز در دل جامعه ایران ودر بطن یک راهپیمائی مردمی در مرداد هزار وسیصد وهشتاد وهشت، شعار جمهوری ایرانی در تقابل با جمهوری اسلامی مطرح میگردد. بدین ترتیب آنچه را که رژیم حاکم ، یا رهبران انتخاباتی مانند آقای موسوی ویا برخی از تشکلات سیاسی اپوزیسیون رژیم نمی خواستند، روی میدهد. روشن است که این اولین بیان آشکار این خواست میباشد و هنوزدر جامعه از گستردگی برخی شعارهای دیگربرخوردار نیست، ولی اگر تابوئی بود شکسته شد و اگر هراسی در بیان شعار بود این هراس فروریخت.

جلال ایجادی ، استاد دانشگاه در فرانسه


پاریس، اول اوت 2009
برگرفته از سایت : پزواک ایران

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسعود صدر السلام این نام فراموش نشود! : امیرفرشاد ابراهیمی

روح الله حسنی شهپر فرمانده چماقداران عملیات شهرک غرب تا میدان ولیعصر

هاردا مسلمان گورورم قورخورام