اعترافات من به خامنه ای

شاید دیگر فرصتی دست ندهد. شاید چند روز یا چند ماه بعد دیگر رهبری نماند تا اعترافات مرا هم بشنود، پس هر چه زودتر اعترافات خود را باز میگویم تا تو هم بشنوی.

من اعتراف می‌کنم دخترم، دختری از تبار ترکهای ایران. من اعتراف می‌کنم درس خواندم شاید که آدم شوم، شاید که از جهالت مذهبی‌ که گرفتارش بودم رها شوم. من اعتراف می‌کنم و پشیمانم و طلب بخشش دارم به خاطر تمام نمازهایی که در حکومت تو خواندم، روزه هایی که در دین تو گرفتم، دعاهایی که به زبان تو خواندم. اعتراف می‌کنم ۴ سال دورهٔ احمدی‌نژاد بدترین سالهای عمرم بود. اعتراف می‌کنم امید داشتم به آینده، به تغییر، به پیشرفت، به اخلاق. من اعتراف می‌کنم به تو و تمام جیره خوارانت خندیدم و در دل‌ به تو گفتم «صبر کن تا بعد از انتخابات.» من اعتراف می‌کنم رای دادم و رای من سبز بود. من اعتراف می‌کنم… اعتراف می‌کنم… اعتراف می‌کنم ترسیدم. وقتی‌ سگان وحشی تو پشت در خوابگاه بودند، وقتی‌ به فرمان ننگین تو گاز اشک آور انداختند، وقتی‌ سنگ زدند وقتی‌ اسلحه کشیدند، اعتراف می‌کنم ترسیدم. من اعتراف می‌کنم قطره بودم در میان امواج خروشانی که دوشنبه آمدند تا با سکوت خود فریاد بزنند. من اعتراف می‌کنم سه شنبه آمدم، چهارشنبه آمدم، پنجشنبه آمدم، و هربار در سکوت خود ننگ به نیرنگ تو فرستادم. من اعتراف می‌کنم پای صحبتهای بیشرمانه روز جمعه تو نشستم و فردای آن در خیابان فریاد «مرگ بر دیکتاتور» سر دادم. اعتراف می‌کنم شنبه خونین منم آنجا بودم در همان خیابانی که سگان هار دستگاهت سینهٔ‌ ندا را سوزاندند. اعتراف می‌کنم ..به تمام ترس هایی که داشتم اعتراف می‌کنم، و پشیمانم و از خداوند، که دیگر مطمئن نیستم اصلا وجودی دارد یا نه، –که اگر داشت ساکت نمی ماند– طلب بخشش می‌کنم. و تو را…و تو را بشارت میدهم به جهنمی که همین نزدیکیست. اندکی صبر جهنم نزدیک است.

سحرلر ورد پرس


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسعود صدر السلام این نام فراموش نشود! : امیرفرشاد ابراهیمی

روح الله حسنی شهپر فرمانده چماقداران عملیات شهرک غرب تا میدان ولیعصر

هاردا مسلمان گورورم قورخورام