بخشي از دیوان شعر یک رييس جمهور
روزگارم بد نیست
چاه نفتی دارم
پول گازی
سر سوزن عقلی
رهبری دارم
بهتر از گاو دوان
دوستانی ،دستشان داغ ودرفش
وسخنگویی که همین نزدیکیست
لای این شب بوها
گوئیا می شاشد
پاي آن کاج بلند
اهل تهرانم
ازهمان روزکه خوردم پپسی
توی میدان ولیعصر شدم تهرانی
............................
پیشه ام حرافیست
گاه گاهی قفسی میسازم توی اوین
تا به آواز جوانی که در آن
زندانیست
غم بدبختیتان تازه شود
چه خیالی،،،،چه خیالی میدانم
همشون بی جانند
خوب میدانم
حاصل دولت من بی نانی است
من مسلمانم
برسرم هالهءنور
جانمازم پرچم
مهرم زور
قصر سجاده من
من وضو باخون مردم پیروجوان میگیرم
من نمازم را پی تکبیرةالحرام فقیه
پی قدقامت شورای نگهبان خواندم
کعبه ام بر لب چاه کعبه ام درتوی
جمکران افتادست
کعبه من مث یک زندانی
می رود راه براه
می رود بند به بند
حجرالاسود من
کلهء تاروسیاه اوباماست
اهل تهرانم
نسبم شاید
برسد
به یه هندونهءکالی در چین
نسب من شاید
به پسر عمه چاوز برسد
رهبرم بی خبر از خواب پرید
جنّتی زیبا شد
مرد بقال از من پرسید
چند مثقال کراک میخواهی
من ازاو پرسیدم
راي مفت سیری چند؟
سراینده:؟
نظرات