نامهی تعدادی از دانشجویان بهائی محروم از تحصیل در ایران
شماره 843-2009
10 مهر 1388
کمیته گزارشگران حقوق بشر- نوشته شده توسط جمعی از دانشجویان محروم از تحصیل بهایی (فدا محمودی، افروز میرزایی، مسعود محمودی، رزیتا تشکر، ژیلا کشاورز رهبری)
در سالهای گذشته، دهها دانشجو یا دانشآموز بهائی محروم از تحصیلات عالیه به دیوان عدالت اداری مراجعه و از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری شکایت نمودهاند. البته این شکایت پس از مراجعات مکرّر به خود وزارت علوم انجام شدهاست. در حقیقت هرگاه جوانان بهائی با مشکلی در راه ادامه تحصیل خود برخوردهاند، به سازمانهای مربوطه از جمله سازمان سنجش، وزارت علوم و وزارت کشور، مراجعه و احقاق حق نمودهاند. امّا علیرغم همکاری و همدردی خصوصی بسیاری از مسئولان، هر بار به بهانهای و در مرحلهای تقاضای مشروع ایشان را مبنی بر ادامه تحصیل در وطن خود نپذیرفتهاند.
متأسفانه دیوان عدالت نیز از این نوع برخورد مستثنی نیست. قضات دیوان طبق تبصرهای صلاحیت صدور رأی در مورد آراء شورای عالی انقلاب فرهنگی را ندارند و از آنجایی که بهائیان به حکم شورا از ورود به دانشگاه و ادامهء تحصیل محرومند، از قضات دیوان عدالت نیز کاری بر نمیآید. متن این تبصره را یکی از قضات شعبهء 5 دیوان، قبل از صدور رأی به یکی از دانشجویان بهائی نشان دادهبود و پیشاپیش از اینکه کاری از دستش بر نمیآید عذرخواهی نموده بود. بدین ترتیب حتی در مواردی که شکایت دانشجویان بهائی در دیوان پذیرفته و وارد چرخهء اداری میشود، کاری از پیش نمیرود و در جوابِ درخواستِ «لغوِ دستور وزارت علوم مبنی بر محرومیت از تحصیل»، دیوان «قرار رد درخواست مطروحه» را اعلام مینماید و رأی زیر را صادر میکند:
«مستندا به مصوبه شماره د.م/1327 مورخ 6/12/69 شورای انقلاب فرهنگی که به تایید و تنفیذ مقام عظمای ولایت نیز رسیده است حکم برَدِ شکایت مطروحه را صادر و اعلام مینمایند.»
بدین ترتیب دانشجوی بهائی همچون والدین خود که در دههء 50 از تکمیل تحصیلات خود محروم شدهاند و چه بسا حتی دو واحد به فارغالتحصیلیشان باقی مانده بوده از تحصیل در دانشگاههای رسمی کشورش محروم میگردد. او مجبور میشود باور کند که سخن از آزادی دین و مذهب در کشورش شعاری بیش نیست چرا که اعتقاد قلبی و تنها اعتقاد قلبیاش را اتهامی میدانند که با توجه به آن حق ادامه تحصیل را از او میگیرند. به راستی یک جوان 18 ساله را که هیچ خلافی انجام نداده است به چه دلیلی میتوان از ورود به دانشگاه محروم ساخت، وقتی در دوران تحصیلش در مدرسه به عنوان الگوی اخلاقی هممدرسهایهایش معرفی میشده، وقتی به نص صریح پیامبرش به اطاعت از حکومت مأمور است و با تمام وجود این حکم را پذیرفته و اجرا مینماید؟ اگر دلیل قابل قبولی برای این محرومیت وجود دارد، چرا کارمند دلسوز سازمان سنجش کشور با تعجب پروندهها را بررسی میکند تا دلیلی برای پذیرفته نشدن رتبهء دورقمی کنکور در دانشگاه بیابد، و سرانجام پس از ساعتی تلاش، روی کارنامهء کنکورت مینویسد «بهائی» و میگوید "این مشکلی است که ما بیست سال است با بهائیها داریم"؟ اگر دلیلی برای این محرومیت هست، چرا وزارت علوم پاسخ موجهی برای علت محرومیت جوانان بیگناه بهائی از تحصیلات عالیه ارائه نمیدهد؟ چرا پس از ساعتها که در سالن انتظار وزارت کشور برای ملاقات با مسئول امور اقلیتها منتظرت میدارند، سرانجام با عذرخواهی مأمور سالن مواجه میشوی که میگوید 20 روز دیگر بیایید چون مسئول مربوطه در مرخصی به سر میبرد؟
از همه دردناکتر اتهاماتی است که برای توجیه این ستم آشکار به جوانان بهائی و اگر دقیقتر بگوییم، به طفل صغیر تا پیر زمینگیر بهائی میزنند، که جاسوس و عامل بیگانهاند![1] این همان تهمتی است که به خاطرش هفت نفر مدیران جامعهء بهائی را ماههاست در بازداشت نگهداشتهاند، مدیرانی که با پشتکار سالهاست کوشیدهاند حقوق دانشجویان بهائی را بازپسگیرند، مدیرانی که همچون دیگر بهائیان ایران عاشق وطنشان هستند و از جان مایل بوده و هستند تا خدمتی به ایران عزیز که مهد آئین آسمانیشان است بکنند.
[1] اسرار تاریکی، شبکه 3، 23 بهمن 1387
نظرات