متن واقعی و سانسور نشدهی اعترافات حجاریان
آنچه حجاریان در دادگاه نمایشی گفت، به همراه آنچه نگفت !
آنچه در ادامه ميخوانيد، متن اصلاح شدهی دفاعيات سعيد حجاريان است که به دليل مشکلات ناشي از ترور سال 1378 و مشکلات بازداشت اخیر، بر قلمشان جاري نشد، ولي حرف اصليشان همينها بوده است. اين متن با استفاده از خبر خبرگزاری وابسته به کودتا (فارس) و با حذف تيترهايي که توسط اين سايت انتخاب شده بود و اضافه کردن حرفهاي جا مانده در متن اصلي (که با قلم سبز رنگ مشخص شده) تهيه شده است. از دوست خوشذوقی که متن سانسور شدهی اعترافات را اینچنین کامل کرده! صمیمانه سپاسگزاریم .
حجاريان : هر يك از ما اگر پا را از يك انتخابات سالم فراتر گذاشته نزد وجدان خود و نسل هاي آينده و از همه بالاتر پروردگار عالميان بايد انابه كنيم.
بسم الله الرحمن الرحيم
رياست محترم بيدادگاه
در جريان انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري و وقايع پس از آن متاسفانه حوادثي رخ داد از جمله تقلب وسيع و سازمان يافته و بعد از آن قتل و غارت و آن طور که بازجويان گفتهاند حتي تجاوز به مردمي که تنها براي اعتراض به اين صحنه سازي ناشيانه به ميدان آمده بودند و سوالشان اين بود که "راي ما چه شد؟" ؛ وقايعي كه قلب همه دلسوزان سرنوشت كشور و نه دلسوزان قدرت شخصي و گروهي چون احمد جنتي، محمود احمدي نژاد و مقامات بالاتر و مزدورانشان که ملت به خوبي آنها را مي شناسند، را بدرد آورد. از شعارهاي وهن آلود مانند "خوني که در رگ ماست هديه به رهبر ماست" بگير تا قانون شكني هاي آشكار و صدمه به اموال شخصي وعمومي توسط نيروهاي نه چندان خودسري که وحشيانه به مردم هجوم ميبردند و در فيلمها و عکسهايي که مردم حتماً ديدهاند نمونههايي از آن مشاهده شده است و حتي قتل و جرح زنان و جواناني که بي سلاح براي مطالبه آرايشان به خيابانها آمده بودند که تا كنون در هيچ انتخاباتي در هيچ کجاي دنيا به اين شکل سابقه نداشته و سايه كدورت خود را بر زلال چهل ميليون راي مردم که همگي محترمند و مطمئناً آراي اکثريتشان به آقاي موسوي بوده است، افكند و دشمنان اين مرز و بوم را به طمع خام انداخت كه شايد بتوانند از اين وضع گل آلود ماهي مراد را صيد كنند .
من به شخصه خود را از اين همه جور و عدوان كه بر مردم و نظام اسلامي مان رفته بري مي دارم و انزجار و تنفر خود را از كليه تحركات كه امنيت كشور را به خطر انداخته من جمله تقلب و جنايات پس از آن ابراز مي كنم . كشور عزيزمان ايران در منطقه پر تلاطمي قرار دارد و لااقل دو جنگ خانمان سوز در شرق و غرب كشورمان در جريان است. از سويي ديگر بسياري از كشورها مدارج توسعه و پيشرفت را با شتاب طي مي كنند و دريغ است ايران كه از نعمت امنيت در اين منطقه آشوب زده برخوردار است ، هم پاي ديگران تعالي و ترقي نيابد و به همين دليل هم بود که ما همه را به شرکت در انتخابات ترغيب ميکرديم تا بتوانيم با کمک هم ميهنمان را آباد کنيم. از پيش مشخص بود که دشمنان اين ملک مانند دو لبه قيچي از يک طرف با تحريم ها (رجوي و امثالهم ) و تحريك هاي متعدد (انتخاب يکجانبه و جناحي هيئتهاي اجرايي و نظارت و پرداخت انواع پولهاي غير مجاز از صندوق دولت براي تبليغ کانديدايي خاص و ...) تلاش دارند مانع اين روند شوند اما وظيفه ما حفظ وحدت و انسجام ملي است و بايد هوشيارانه مانع رخنه در صفوف ملت شويم و به همين دليل به مدني ترين شکل ممکن پاي مطالبات خود ايستادهايم.
هر يك از ما اگر پا را از يك انتخابات سالم فراتر گذاشته –مانند آنچه آقايان کردند - و نعمت امنيت را كه پشتوانه توسعه اقتصادي است متزلزل كنيم نزد وجدان خود و نسل هاي آينده و از همه بالاتر پروردگار عالميان بايد انابه كنيم و طلب بخشايش نماييم . اميدوارم اين پند را آقايان به گوش جان بشنوند و از گناهاني که در حق اين مردم کردهاند طلب عفو نمايند و حق ملت را به ايشان بازگرداند مگر به اين ترتيب در روز قيامت نجات يابند .
من هم در اين انتخابات با ارائه تحليل هاي ناصواب که شاخصترين آنها تمکين اقتدارگريان در برابر راي حداکثري مردم بود مرتكب خطاهاي سهمگين شده ام كه از آنها تبري مي جويم چون قطعا مورد رضاي محبوب عالميان نيست که به مردم چنين اميدواري بدهيم در حالي که ماهيت سفاک صاحبان قدرت را به اندازه کافي نشناخته بوديم و موجب ندامت است. من به خاطر اين تحليل هاي ناصواب كه مبناي بسياري از اعمال نادرست از جمله مصادره آراي خيره کننده مردم به نام اقتدارگرايان قرار گرفته از ملت عزيز ايران عذرخواهي ميكنم. هرچه گفتيم غير از صحبت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم .
اميدوارم اين سخنان كه از دل بر آمده بر دل بنشيند اما اين كافي نيست و من در تعاملات تنهايي خود ريشهها و علل موضع گيريهاي خود را واكاوي كرده ام كه به طور اختصار به عرض ميرسانم: طي ده پانزده سال اخير مقالاتي از من به چاپ رسيده كه حاوي بعضي از نظريات نامربوط به شرايط كشورمان بوده كه قصد دارم بعضي از مهم ترين آنها را درين مجال بشكافم و علت انحراف اين مواضع را از واقعيت تشريح كنم .
يكي از مهمترين اين نظرات انطباق شرايط كشورمان با تئوري ماكسوبر در باره ي سلطانيسم است كه معتقد است بر بسياري از امپراطوري هاي شرقي اين شيوه از حكومت جاري بوده و يك حاكم پاتريمونيال تيولدار و تعدادي حاميان وي كه هر كدام خيل عظيمي از تحت الحمايگان را يدك ميكشيدهاند نظام سلطه را در سراسر قلمرو سرزمين مستقر كرده بودند .
قبل از اينكه به نقد اين نظريه در خصوص انطباق آن با شرايط ايران بپردازم لازم ميدانم نكاتي را متذكر شوم :
1- متاسفانه در ايران با ضعف علوم انساني بخصوص در رشته هاي جامعه شناسي وعلوم سياسي مواجه ايم و عليرغم گسترش مراكز آموزشي عالي و كثرت دانشجو در رشته هاي علوم انساني ، متون آن از عمق چنداني بر خوردار نيست و مطالب با ترجمه هاي اغلب ناقص و بدون نقد در اختيار دانشجويان گذاشته مي شود . از طرف ديگر جريان قالب در حوزههاي علميه دچار آنچنان عقب ماندگيهايي است و بخصوص با وجود جريانهاي انحرافي مانند موسسه پژوهشي آقاي مصباح يزدي که کاملاً آن را به ورطه نابودي رهنمون ساخته است که هرگز نميتواند پاسخگوي نيازهاي جامعه ايراني در قرن بيستم باشد. لذا امثال اينجانب بر خود واجب ديديم که به کمک برخي متفکران گرانقدري چون دکتر بشيريه که در اين فضا از هيچ کوششي براي توسعه علوم انساني در ايران فروگذاري نميکردند، بشتابيم .
2- حجم وسيعي كتاب بعد از انقلاب ترجمه شده كه بسياري از آنها جنبه ايدئولوژيك دارند و در كنه آنها ميتوان ردپاي مكاتب مختلف از ماركسيسم ارتدوكس تا نئو ليبراليسم را مشاهده كرد و اين كتب (وبايد اضافه كرد مجلات را) به وفور دردسترس مشتاقان است و علي رغم اينکه خيلي بيشتر از اين ترجمهها به زور آثار ضعيف نويسندگاني ايدئولوژيکي چون رحيم پور ازغدي و مصباح يزدي و نويسندگان سفارشي بي دانش را به خورد جامعه دانشگاهي ميدهند، دانشجويان مجبور ميشوند که همان ترجمهها که از حداقل منطق برخوردارند والبته نقدهايي به آنها وارد است استفاده کنند نه از آثاري که حتي به درد سطل آشغال هم نميخورند. تنها منابع داخلي که به سختي محققان بر اساس شرايط بومي مينويسند نيز به واسطه مشکلات اساسي موجود در راه تحقيق در زمينه علوم اجتماعي در کشور دچار انحراف ميشوند و منبع ناصحيحي براي تحليل فراهم ميآورند .
3- علاوه بر اين فارغ التحصيلان علوم انساني (بخصوص در دانشگاههاي خارج )كه بعنوان اعضاء هيئت علمي استخدام مي شوند ناخود آگاه حامل آخرين دستاورد هاي اين علوم به ايران هستند وهم اكنون ميتوان مشاهده كرد كه ديدگاه هاي پست استوراكتوراليسم ، پست ماركسيسم ، فمينيسم و انواع مكاتب غربي تحت عنوان علم ترويج مي شوند در حالي که در مقابل آنها که در واقع بخشي از علم بشري هستند علومي انحرافي که نه نقلي است و نه عقلي به نام دين و علم و فقه و ايدئولوژي عرضه ميشود که تاب مقاومت در برابر منطق آنها را ندارند.
عوامل مذكور بعلاوه شرايط خاص من وضعي را پديد آورد كه من هم بدون ديدگاه انتقادي بدام چاله اين علوم انحرافي ترويج شده توسط مراکز منحرف و نيز تحقيقهاي ناقص داخلي در غلطيدم .اما شرايط ويژه اي كه من را به اين سمت سوق داد عبارت اند از :
1- من بعد از ارتحال حضرت امام (ره) و آغاز دولت سازندگي به معاونت سياسي مركز تحقيقات استراتژيك برگزيده شدم و در نتيجه فرصت نيافتم که براي ادامه تحصيل به خارج از کشور سفر کنم. البته در آنجا بود كه فهميدم براي هدايت پروژه ها تجربه علمي سياسي كار ساز نيست و لاجرم بايد آموزش دانشگاهي حداقل داخلي را هم داشته باشم لذا فوق ليسانس و دكتراي خود را در علوم سياسي را در داخل اخذ كردم و انبوه نظريات و ايدئولوژي هاي سياسي نادرست و انحرافي نويسندگاني که نامشان و موسسشان ذکر شد را فرا گرفتم و اين گونه افکار و ديدگاهها در کنار آرا درست علمي در ذهنم تلمبار شد بدون آنكه بازنگري و نقد آنها را داشته باشم.
2- با شروع موج اصلاحات کم کم پوچ بودن تئوري پردازيهاي جريان انحرافي برايم روشن شد و شروع به نقد تئوريهاي ناقص غربي فارغ از نظريات جريان مذکور نمودم اما با توجه به فضاي سياسي و به خصوص تشكيل جبهه مشاركت كه به تئوري راهنماي عمل نياز داشت طبعا از من توقع مي رفت كه بعنوان نظريه پردار دست بكار شوم و تحليلي علمي از شرايط جامعه، دولت و نيروهاي سياسي عرضه كنم تا راهنماي عمل حزبي قرار گيرد، مجبور شدم تحقيقات خود را ناقص رها کرده و با استفاده از همان تئوريهاي موجود به تبيين وضعيت کشور بپردازم .
با مقدمات فوق اكنون مي توانم توضيح دهم كه چرا نظريه ماكسوبر نظريه پرداز آلماني قرن گذشته كه مبناي تحليل هاي ما قرار گرفت هيچ ربطي به شرايط ايران ندارد .
1. ماكسوبر تجربيات خود را عمدتا از امپراطوري عثماني ، امپراطوري چين و امپراطوري مغولهاي هند گرفته بود و به بررسي مدلهاي ديگر ديکتاتوري چون شوروي در دوران استالين و جمهوري اسلامي در دهه هاي هفتاد و هشتاد نپرداخته بود (چون آنها را نديده بود ) و يك نظريه عمومي بنام پاتريمونياليزم يا سلطانيزم وضع كرده بود. برخی وجو ه مشترك اين كشورهاي منطبق بر اين نظريه به شرح زير بود .
اولا) اين كشورها بصورت امپراطوري و سلسلههاي خانداني بودند.
ثانيا) اين امپراطوري ها ماقبل مدرن بوده و هيچ قانوني حاكم بر آنها نبود ودر راس آنها حكام خود كامه جلوس كرده بودند.
ثالثا) حكومت در اين كشورها از راه خون و وراثت مستقر مي شد و به اصطلاح نظام هاي موروثي بودند .
رابعا) مردم بعنوان رعايا از كليه حقوق شهروندي محروم بودند و همراه زمين خريد و فروش ميشدند .
با اين اوصاف انطباق نظريه ماكسوبر ، بر شرايط كنوني ايران كاملا نا بجا و بي ربط است چون :
اولا) جمهوري اسلامي ايران ، نظامي مابعد انقلابي است كه مردمي رشيد دارد تحت تربيت حضرت امام (ره) بخوبي به حقوق خود واقفند اما بنا به شرايط اطلاع رساني که بر کشور حاکم است متوجه نقض حقوق خود در بسياري از مواقع نميشوند.
ثانيا ) نظام ما داراي قانون اساسي مدوني است كه در آن حق حاكميت ملي به رسميت شناخته شده و مسئولان آن بطور مستقيم يا غير مستقيم از سوي مردم انتخاب مي شوند ولي دور باطلي که همگي آن را ميشناسند مانع انتخاب واقعي نمايندگان مردم ميشود لذا مردم ما به نحوي شهروندند نه رعيت، هرچند اين به معناي شهروندي مصطلح در ميان جامعه شناسان نيست.
ثالثا) حكومت در ايران موروثي نيست و از طريق خون منتقل نمي شود بلكه خبرگاني که مثلاً مبعوث مردم هستند به شکل يک اليگارشي مذهبي كه توسط شوراي نگهبان منصوب رهبر در انتخاباتي نمايشي انتصاب ميشوند در هر زمان مثلاً اعلم اعدل و اشجع مجتهدين را كه اصولاً مدير و مدبر و آگاه به مسائل زمان است و هميشه همان رهبري است که خودشان را منصوب کرده است ، انتخاب ميكنند.
رابعا ) عليرغم اينکه مذهب غالب مردم ايران تشيع است و لي جمع کثيري از اين جمعيت نظام ولايت فقيه را که بر اساس تخيلات آقايان مشروعيت خود را از ناحيه مقدسه امام زمان (عج) مي گيرد و بدين لحاظ از نظر آنان حكم ولي فقيه شعبه اي از ولايت رسول اكرم (ص) مي باشد، با ديدة ترديد مينگرند ولي بر اساس قانون اساسي به آن احترام ميگذارند.
بنابر اين ملاحظه مي شود كه نظريات ماكسوبر در ايران كنوني هيچ كاربردي ندارد و من از سر غفلت بدون نگاه انتقادي به اين نظرات آنها را به شرايط كشورمان تعمين دادم . اما اگر فرصت ميکردم به همراه دوست عزيزم آقاي اکبر گنجي نقدي بر اين نظريه مينوشتم و نظريهاي تکميل کننده بر نظريه سلطانيسم ميداديم که در آن دايره سلطانيسم را گسترش ميداديم تا تناقصات جمهوري اسلامي فعلي با آن برطرف گردد. چرا که وضعيت فعلي نظام در واقع همان شرايط سلطانيستي است که متاسفانه وبر به دليل نقص دانش خود ويژگيهاي غير جهان شمولي بر آن نوشته است. به اين ترتيب اميدوارم حداقل بخشي از دانش ناقص وارداتي به اين طريق بومي شده و ديگر دانشجويان را به اشتباه نياندازد و حتی موجب پیشرفت کلی علوم اجتماعی در سطح جهانی گردد.
رياست محترم بيدادگاه
چنانچه ملاحظه فرموديد كار بسط نظريات نامنقّح و عدم تلاش براي يافتن تئوريهاي بومي كه با شرايط ايران انطباق داشته باشد و باور کردن نظريات احمقانه به واسطة ادعاي گوينده آن که سخنش را از متون ديني استخراج کرده است، ميتواند چه نتايج سهمگيني را به بار آورد كه اين موضوع موجب عبرت جدّي براي تمام دوستان دانشگاهي، حوزويان و فعالان سياسي است. وظيفه اين عزيزان به عنوان نخبگان جامعه آن است كه حربه نقد را عليه همه كس به كار ببرند ولو بزرگترين انديشمندان شناخته شده جهان باشند يا حتي به عنوان نقل از قرآن و حديث جلوي نقد را بگيرند و بسيار با احتياط و هوشمند به بومي كردن نظريات بپردازند به صرف اينكه فلان استاد و يا فلان كتاب مرجع، مطلبي را نقد كرده است بسنده نكنند و تا يقين پيدا نكرده اند از اين نظريات در عمل استفاده نكنند .
همچنين شوراي عالي انقلاب فرهنگي و مسئولان آموزش عالي كشور همه در اين انحراف بيتقصير نيستند . با اينكه مكرراً هشدار داده شده كه علوم انساني با علوم دقيقه و مهملاتي که در برخي موسسات قم درس داده ميشود تفاوت دارد و بسياري از حربههاي ايدئولوژيك و آموزشهاي فرقهاي در پوشش علوم انساني عرضه ميشوند متاسفانه شاهديم بجاي دقّت در كيفّيت اين علوم هر ساله بر كميت مراكز آموزشي عرضه كننده آن افزوده مي شود و موسساتي که حتي صلاحيت بحث در امور فقهي را ندارند مجوز آموزش علوم اجتماعی را دريافت ميکنند ، اوائل انقلاب شايد چهار پنج دانشگاه دولتي بيشتر نداشتيم كه تا حّداكثر در حد فوق ليسانس براي اين علوم ، دانشجويان محدودي تربيت ميكردند امّا امروزه در هر شهري دانشگاه دولتي و آزاد و پيام نور وخصوصي تا مدارج بالا تربيت دانشجو مشغولند بدون آنكه به محتواي نادرست عرضه شده توجهّي كنند .
گرچه اين نظريات خرافي فرقهاي مانند خرافات فرقه مصباحيه در قالب هاي نه چندان تنگ غيرعلمي و شبه علمي بيان شده است اما به هنگام بسط و گسترش بخصوص در مرحله عملياتي شدن به دليل حمايت مقامات رسمي کشور، ضايعات و صدمات فراواني به بار مي آورد كه يك نمونهاش را در تخريب وحدّت ملي در جريان انتخابات دهم ديديم كه با حکم فردي ناعادل و منحرف، دورغ و تقلب براي حفظ حکومت اسلامي واجب شمرده شد به اموال عمومي و شخصي مردم خسارات فراواني وارد شد و دهها كشته و زخمي بجا گذاشت و طمع بيگانگان را بر انگيخت.
سياسيون و فعالان سياسي هم در اين قضيه مسئولند. اين گروه که شامل افرادي چون آقايان لاريجاني، رضايي، مطهري و غيره هستند هرچند در عرصه نظريهپردازي معمولا نقشي ندارند اما در جهت عملياتي كردن و به اجراء در آوردن تئوري هاي شيطاني و فرقهاي نقشي بس مهم ايفا ميكنند و سازمانهايي در جهت اهداف منبعث از تئوري ها به وجود آورده و راهبري ميكند و اين امر خطيري است چرا که موجب فريب مردم و اختلاط حق و باطل ميشوند . چه بسا يك لغزش از آن به اضعاف مضاعف در جامعه بازتاب يابد چون اينان مرجع سياسي بخش هايي از مردم هستند و هرگونه تزلزل موضع آنان در مبارزه با انحرافات این گونه فرقهها در سطوحي بازتاب مييابد.
همانگونه كه مراجع ديني لغزششان خطير است و به قول معصوم (ع) "انكسار العالم كانكسار السفينه تغرق وتغرق " (شكستن دانشمند مانند شكستن كشتي است كه هم خودش غرق مي شود وهم عده اي را غرق مي كند ) لذا سياسيون بايد متوجه تئوريهايي كه منشاء استراتژي عمل سياسي آنهاست باشند و توجه داشته باشند که همکاري با ارباب ظلم روزي دامان آنها را نيز خواهد گرفت.
اما عده اي از فعالان سياسي عالما عامدا با توجه به پيامدهاي يك نظريه آنرا مانند صحبتهاي فساد انگيز خطيباني که اداي دکتر سروش را در ميآورند در سطح دانشگاه احزاب و جامعه اشاعه مي دهند كه اينجا بر مسئولين ذيربط است كه با پيگيري شواهد و قرائن ردپاي اين گونه افراد را پيگيري كنند و قانون را در مورد آنها اجرا نمايند.
مثلا در حوادث اخير شعارهايي سر داده شد مانند خوني که در رگ ماست هديه به رهبر ماست كه هر كس ذرهاي عرق وطن پرستي و دغدغه وحدّت ملي و شرم از خون شهدا داشته باشد و نگران ترقي و توسعه كشور باشد آنها را بر نميتابد و منزجر ميشود.
معلوم است وقتي همه دلسوزان واقعی نظام از بعضي حركات (انتخاب مشايي دوست اسرائيل به عنوان معاون اول رياست جمهوري ) و سخنان
نظرات