پندِ پدر
پند پدر
با پسر گفت واعظِ طبسی:
امپراتورتر ز ما چه کسی؟
قم و قزوین سهمِ مشکینی
کس نیارد به سهمشان هوسی
جنتی جانمان، چه میپرسی؟
آهن و میلگرد و حقِ بازرسی
کیش و کرمان و تفت ورفسنجان
سهمِ اکبر که خاک خورده بسی!
خوی و اورمیه سهم ملاحسن
تا چرنداب و ساحلِ ارسی
رایتِ دین ما جهانگیر است
سهمِ ما گشت مشهد و طبسی
خاتمی لازم است ما را، هان!
تا بگردد به گرد چون مگسی
شاهرودی بسودِ بیضه ی دین
هر مخالف چپاند در قفسی
پولِ نفت و خراجِ بیت المال
مالِ آقا، نه زانِ بوالهوسی
سهم ملت؟ خیار و بادِ هوا
نان و کشک و زرشک و دال عدسی
جانِ فرزند، هان! ز من بشنو
کیسه پر کن به همتِ عسسی
گرد آور تو پول و ما منال
پیشتر زان که بشنوی جرسی
فحش و دشنام گر شنیدی تو
بایدت داشت گردهی ملسی
خفه کن آه و ناله ی ملت!
نفله کن هر که میکشد نفسی!
می نخواهم که بشنوی سخنی
یا بگردت نشانِ خار و خسی
گر ز پندِ پدر شوی غافل
بی گمان بر مرادِ خود نرسی
نظرات