رباعیاتِ اکبرانه
بر دو صندلی نشسته ای اکبر شاه
بر واقعه چشم بسته ای اکبر شاه
ای «چوبِ دو سر طلا» بچشمِ همه گان
مطرود و بهم شکسته ای اکبر شاه
شه بختِ مجالی ز جوارت بگذشت
حتا زکنارِ کس و کارت بگذشت
انگار که سکه ات نیفتاد و بسوخت،
بختِ کرمی که از کنارت بگذشت
دوران تو و رژیمتان پایان یافت
برخاست دوباره خلق و در تن جان یافت
بی معجزه بود دین و آیینِ شما
گویید که این خلق چه از قرآن یافت؟
کهنه شنلِ قرمزِ تو زرد شده ست
قربان دلت که مملو از درد شده ست
بنگر بخیابان و ببین رستاخیز
میدان خروش و رزم و آورد شده ست
آئین شما کهنه و نا باب آمد
دریاب پناهکی که نایاب آمد
آن پنبه که رشتید بدنیای خیال
از هم بگسست و نقشِ برآب آمد
جرثومه ی درد بود آیین شما
کین شتری دشمنی و کین شما
جز جهل و جنون و جنگ، سوغاتی داشت
این ملقمه ی خرافه، این دین شما؟
دوزخ به سر انگشتِ شما ساخته شد
نفرت بکلامتان در انداخته شد
انسانیت و عطوفت از در بگریخت
زان روز که این ملقمه پرداخته شد!
دین و کس و کارِ دین ِ حق مالِ شما
فردوس برین حلال و پامالِ شما
انسانیت و عشق وجهان از ما باد
میراثِ خدا جمله از اموالِ شما
اکبر! دیدی پستۀ تان گریان شد؟
با خیزش ما ز دست و پاتان جان شد؟
از فعلِ پلیدتان ز اندیشۀ خلق
دین رفت هوا، خانه نشین یزدان شد!
دیگر نبرد پیاز چاقوی شما
کس دل ندهد بدستِ الگوی شما
یک ذره ز اعتماد بر جای نماند
نزد همه گان عدلِ ترازوی شما!
بر واقعه چشم بسته ای اکبر شاه
ای «چوبِ دو سر طلا» بچشمِ همه گان
مطرود و بهم شکسته ای اکبر شاه
شه بختِ مجالی ز جوارت بگذشت
حتا زکنارِ کس و کارت بگذشت
انگار که سکه ات نیفتاد و بسوخت،
بختِ کرمی که از کنارت بگذشت
دوران تو و رژیمتان پایان یافت
برخاست دوباره خلق و در تن جان یافت
بی معجزه بود دین و آیینِ شما
گویید که این خلق چه از قرآن یافت؟
کهنه شنلِ قرمزِ تو زرد شده ست
قربان دلت که مملو از درد شده ست
بنگر بخیابان و ببین رستاخیز
میدان خروش و رزم و آورد شده ست
آئین شما کهنه و نا باب آمد
دریاب پناهکی که نایاب آمد
آن پنبه که رشتید بدنیای خیال
از هم بگسست و نقشِ برآب آمد
جرثومه ی درد بود آیین شما
کین شتری دشمنی و کین شما
جز جهل و جنون و جنگ، سوغاتی داشت
این ملقمه ی خرافه، این دین شما؟
دوزخ به سر انگشتِ شما ساخته شد
نفرت بکلامتان در انداخته شد
انسانیت و عطوفت از در بگریخت
زان روز که این ملقمه پرداخته شد!
دین و کس و کارِ دین ِ حق مالِ شما
فردوس برین حلال و پامالِ شما
انسانیت و عشق وجهان از ما باد
میراثِ خدا جمله از اموالِ شما
اکبر! دیدی پستۀ تان گریان شد؟
با خیزش ما ز دست و پاتان جان شد؟
از فعلِ پلیدتان ز اندیشۀ خلق
دین رفت هوا، خانه نشین یزدان شد!
دیگر نبرد پیاز چاقوی شما
کس دل ندهد بدستِ الگوی شما
یک ذره ز اعتماد بر جای نماند
نزد همه گان عدلِ ترازوی شما!
نیمۀ دوم تیر ماه 1388
* آیت الله خامنه ای ولیِ فقیه رژیم اسلامی در نطقِ معروفِ کودتائی اش ، در خرداد 88 گفت:
می آیند رئیس جمهور متدین و مکتبی ( محمود احمدی نژاد) را دروغگو معرفی می کنند! ایشان فردی با تقوا هستند که نظریاتش بسیار به نظریاتِ من نزدیک است....
* جالب اینجاست که آیت الله خامنه ای در ادامۀ همان سخنرانی گفت:
می آیند در رابطه با آقای هاشمی (رفسنجانی) که از ارکانِ انقلاب هستند، حرف ها و تهمت هایی می زنند که غیر واقعی و باطل است.....
* بیاد بیاورید که آقای محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور منتصب، نور چشمی و از دیدِ رهبر«متدین و مکتبی و با تقوا»، همان «حرف ها و تهمت ها» را در رسانۀ ملی (بخوانید رسانۀ میلی) در بارۀ آقای هاشمی مطرح می کردند.
* دو روز پیش بانک مرکزی اعلام کرد که نرخِ تورم در تیر ماه 22 درصد است و تازه روند نزولی دارد. زیرا ماه پیش اندکی بیش از 23 در صد بوده است.
* بیاد بیاوریم که ماه پیش، همان برادر راستگوی و با تقوای مذهبی، در مناظره های انتخاباتی اش (بخوانید انتصاباتیش) مدعی بود نرخِ تورم 14 در صد است!
* راستی کدامیک دروغگو هستند؟
الف: رهبر؟
ب: رئیس جمهور؟
ج: رفسنجانی؟
د: هر سه نفر؟
* می گویند خبرنگاری از آقای رفسنجانی پرسید: حاج آقا این ثروت و مکنت فراوان و وسیع را چگونه فراهم آورده اید؟
ایشان پاسخ دادند:بسمه تعالی.. ...و به نستعین، ما البته خودمون پیش از انقلاب خیلی ملک و املاک و باغ های پسته و بندرگاه و لنگر گاه و چراگاه و دانشگاه و زایشگاه و پرورشگاه و فرودگاه و چاه نفت و سوراخِ گاز و ریش فراوان و پشم بلوند و..... داشتیم. اما وقتی انقلاب شداز برکت انقلاب و دعای امام راحل و عنایت پرودگار یک دفعه ای دیدیم ایران از آسمان افتاده وسط املاک ما! و..... وباز هم به نستعین.
نظرات