برزخِ تعهد و تخصص

* دو نوشته ای که در زیر می خوانید، نظریات دو خواننده است که در رابطه با نوشتار «ما و ماجرای دکترای دکتر کردان» در سایت روشنگری www.roshangari.net

آمده بود و برای آگاهی مراجعین این وبلاگ نیز نقل می شود.


1 - برزخ تعهد و تخصص


اينها همان اوباشان حکومتی هستند، که در انقلاب ضدفرهنگی، قتلهای زنجيره ای و ترورهای خارج از کشور شرکت فعال داشتند. اکنون، که به بن بست ايدئولوژيک رسيده اند و در برابر فرهنگ و دانشگاه شکست خورده اند، ديگر مکتبی خالص نيستند- هرچند جای مهر داغ کرده روی پيشانيشان ثبت شده باشد. اينها در درون خودشان به چرند بودن ايدئولوژی خودشان پی برده اند، ولی چه کنند، که با هزار بند گرفتار مزخرفاتی شده اند، که خودشان معتاد به آنهايند؟ اينها ديگر «تعهد» را در برابر «تخصص» علم نمی کنند، چون اين اندازه خرفهم شده اند، که نه با هزار بار خواندن «وان يکات» بواسير هيچ آيت اللهی درمان می شود، نه با حل کردنش در آب و غرغره کردنش و نه اماله کردنش، و نه با نوشتنش بر آجر و سپس داغ کردن آن آجر و گذاردنش بر موضع بواسير، هيچکس درمان نشده است، بلکه بايد به بيمارستانهای مجهز ديار کفر بروند. اگر در اثر کهولت چشمانشان آلبالو گيلاس می چيند، تنها چاره روی آوردن به دانش و استفاده از عينکهای بلاد کفر می باشد، تا بتوانند قرآن و مفاتيح الجنان را بخوانند. حتی برای تشخيص وقت نمازشان بايد ساعت ساخت ديار کفر را به مچ خودشان ببندند. از اينها گذشته، عبا و عمامه شان، کت و شلوارشان، از پارچه های بافت منچستر و حتی شورتشان دوخت چين است. پس هزار و يک دليل دارند، که دوگانه عمل کنند، در امور واقعی و ملموس زندگی به دانش کافران تکيه کرده و هنگام عبادت و شعار دادن به مزخرفات روی کنند.
اين اوباشان چنان وضعيتی را در کشور فراهم آورده اند، که خودشان هم از ثمرهء چپاول دارايی های کشور نمی توانند بهره ببرند، پس به ناچار، دارايی غارت شده را در دوبی، کانادا، آلمان و حتی در سرزمين شيطان بزرگ به کار می اندازند، جز در ايران. پرسيدنی است، اگر شرايط دوبی مناسب است، چرا چنين شرايطی را در خود ايران فراهم نمی آورند؟ و اگر شرايط ايران مناسب است، چرا دزدکی در جاهای ديگر زندگی و سرمايه گذاری می کنند؟ چرا فرزندان و بستگانشان را به ديار کفر می فرستند؟ اين «يک بام و دو هوا» چه معنی می دهد؟
اوباشان «معمم» از سالها پيش فرنام «حجت الاسلام» را دور افکنده و خودشان را «آقا» می نامند: چون فرنام «حجت الاسلام و المسلمين دامه افاضاته» زيادی کشدار و همچون تريلی می باشد، ايشان ترجيح داده اند به مينی ماينر «آقا» بسنده کنند، تا در ترافيک سنگين سياست «هردم بيل» بتوانند مانور بدهند. اما فرنام «آقا» چنان است، که هر ناکسی برازنده اش نيست. آدم يا آقاست، يا ملا. نه ملا آقا می شود و نه آقا ملا.

اوباشان «مکلا» نيز ابتدا با ته ريش، تسبيح و داغ کردن پيشانی خود با مهر، به رتق پر باد فتق امور «معممين» پرداختند. و هم از آنجا، که هيچ بودند و می خواستند چيزی بشوند، به دنبال فرنامی برای خودشان می گشته اند: ايشان، که از سويی نمی توانسته اند ملا بشوند، و از سويی ديگر فرنام «آقا» را برازندهء خود- ويا بهتر است بگوييم؛ خود را برازندهء فرنام «آقا» نمی دانسته اند- عليرغم مخالفت خود و اربابان معممشان با هرآنچه در گنجانهء فرهنگ و دانشگاه می گنجد، و با آنکه روز و شب به ويران کردن دانش و خردورزی سرگرم بوده اند، در تلاشی سترگ، به چسباندن خودشان به فرنام «دکتر» سرگرمند. و هم از اينجاست، که اين تناقض بزرگ نمايان می شود: اوباشانی، که در سرکوب دانشگاه ها، دستگيری، شکنجه و تيرخلاص زدن به دانشجويان، استادان و فعالان جنبش دمکراسی بسيار پر حرارت بوده اند، اکنون همهء تلاشهای خود را تف سربالايی يافته اند و درست به دنبال همان چيزی می باشند، که خودشان آنرا می خواسته اند نابود کنند- دانش. و در چرخشی 180 درجه، به ناگاه نه دانشاههای ايران اسلامی پس از انقلاب ضدفرهنگی خودشان را، بلکه دانشگاههای ديار کفر را برگزيده اند. هم فرزندان و وابستگان به ملاها و هم فرزندان و خود اوباشان حزب االله کوشش دارند از دانشگاههای بلاد کفر مدرک تحصيلی بگيرند. پرسيدنی است، که چگونه ايشان اين «زجر» را تحمل کرده اند و در کلاسی نشسته اند، که دختران با گيسوان آشفته و با دامنهای کوتاه در آن نشسته اند؟ چگونه حاضر شده اند در ديار کفر سوار اتوبوسهايی بشوند، که مرد و زن بی حجاب درهم و برهم، کنار يکديگر روی صندلی ها نشسته اند؟ چرا گرفتن مدرک از دانشگاههای ديار کفر اين اندازه مهم بوده است، که اين اوباشان حزب اللهی پس از تلاشی جانانه برای سرکوب دانشگاهای کشور، تن به تحمل مشقاتی توان فرسا داده و چندين سال آزگار به تلمذ مسائل کفرآميز در بلاد کفر سرگرم بوده اند؟
سياست های جنون آميز و خانمان بر باد ده اوباشان جمهوری اسلامی-معمم و مکلا- نشان از اين دارند، که نه اماله کردن «وان يکات» به درمان بواسير و رتق فتق پر باد امور جمهوری جهل و جنايت می خورد، نه عنوان دکتری گرهی از کار اين اوباشان می گشايد، که چنين عنوانی بر اين اوباشان همانند خرواری کتاب است بر پشت استر.


از ف - خ


2 -

خسرو


12:04 25 مرداد 1387

سلام و خسته نباشید
اما ما ایرانیها هم خیلی حسود هستیم!
چشم دیدن ترقی دیگران را نداریم. بیچاره دکترا داره . حالا چه عیبی داره که افتخاری باشه و یا تقلبی ، لابد کلی پول داده تا اونو بهش دادن. دکتر دکتره دیگه

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

یک ادعای تبلیغاتی دیگر:فشار به یک هتل در نیویورک برای ندادن اتاق به احمدی نژاد

روح الله حسنی شهپر فرمانده چماقداران عملیات شهرک غرب تا میدان ولیعصر

مسعود صدر السلام این نام فراموش نشود! : امیرفرشاد ابراهیمی