دکترای جعلی کردان
در جمهوریی اسلامیی عزیزِ ما که بر پایهی «مدیریت امامِ زمان» میچرخد و «آقا امامِ زمان خود بر چرش کارها نظارت مستقیم دارد» بار دیگر جنجالی برخاست که بیاعتباریِ هر چه بیشترمان را در عرصهی گیتی، بیش از پیش به قاموسِ چشمها و گوشها کشانید!
این گونه آبرو ریزیها، صد البته در رژیمِ اسلامیی ما از امروز آغاز نگشته و بیانصافی است اگر ادعا کنیم که آن چه همین روزها در دیگ شلهقلمکارِ رژیم میجوشد، انگیزه و پایه و اساسِ آن است.
چرا که این روند، از همان آغازِ بقدرت رسیدن حکومت اسلامی در ایران، سر باز کرد و بر چشمِ جهانیان نشست.
این نوشتار اما، سرِ آن ندارد تا همهی آن چه بر ما رفت را یکجا بازگوید. بلکه تنها به باز گفتِ نتایج و برآیندِ این «آبرو دار» کردن بسنده کرده و از آن میگذرد.
حاصل جمعِ تمامِ آن چه انجام شد و بر ما گذشت، این است که دنیا حق دارد به دولتِ حاکم بر ایران، یعنی رژیمِ جمهوریی اسلامی، با دیدی مشکوک نگریسته و هیچ اعتبار و اعتمادی برای آن قایل نباشد.
حالا اگر بر مبنای منطقِ خود همین رژیم که به «پر و پاچهی» آقای رحیم مشائی، سر پرست سازمانِ میراثِ فرهنگی و گردشگری پیچیده که چرا در گفتارِ خویش حسابِ مردم اسرائیل را از حسابِ حکومت اسرائیل جدا کرده، باید گفت که جهانیان حق دارند که مردم ایران را دروغگو، پنهانکار، تروریست، خلافکار و غیرِ قابلِ اعتماد بدانند!
چرا؟
چون بنا بر منطقِ اینان جنایات رژیمی اسراییل در کشتار مردم فلسطین میباید بپای کارگران و زحمتکشان و کودکان و مردم عادیی یهودی که از بدِ حادثه در آن جا زندگی میکنند نوشته شده و در نتیجه، کشتارِ آنان را بصورتِ حملات انتحاری به مدارس و اتوبوسها و رستورانها توسط افراطیون اسلامی انجام میشود، تشویق و پشتیبانی شود.
راستی را آیا میشود پرسید، زمانی که شعارِ «مرگ بر صدام یزیدِ کافر» سر داده میشد و رژیم عراق را«نا مسلمان و دشمن بعثی» ارزیابی میگردید، عقیدهی حکومتیان ما که در منطقشان میان مردم یک کشور و دولتِ حاکمِ آنها هیچ تفاوتی نیست، در رابطه با مردم عراق، بویژه ساکنان بخشِ جنوبی عراق و عمدتن شیعیان نجف و کربلا ، چه بود؟ آنان هم همانند یهودیان که در حکومت ضد انسانیی ایهود برک و المرت و شارون میزیند، در سرزمینی می زیستند که رژیمِ «کافر» بعثی حاکمیت داشت. آیا مردم عراق هم همانند حکومت صدام جنایتکار و کافر بودند؟!! یا نه! مرگ تنها بدرد زن و بچهی همسایه میخورد؟
دروغ، جعل، لاپوشانی، تکیه بر جهالت و جنایت بزرگترین حربههای این رژیم بوده و اساسِ همهی «آبروداریهای» انها بشمار میرود.
وقتی آنان با جامعهی جهانی رو راست نیستند. وقتی تحت عنوان «تقیه» دو رویی و پشتهماندازی را آموزش میدهند. وقتی حتا ورزشکارانشان را که میباید الگوی پاکی و صداقت باشند، جهت پیشبر سیاستهای احمقانهشان، مجبور به دروغ و تمارض میکنند، باید پذیرفت که همه چیز در آنجا مجاز و رواست!
از همین زاویه است که چون به رسواییِ آخرین، یعنی مدرک دکترای برادر مومن و متدین کردان میرسیم، می بینیم که هیچ اتفاق تازهای رخ نداده و دروازهی رژیم بر پایهی همیشگیاش چرخیده است.
نه جعلِ سند از جانب کردان تعجب برانگیز است و نه دروغگویی آنان به هفتاد میلیون ایرانی شگفتیآور!
ملت هم خود بهتر از همه این را میداند و دم بر نمیآورد. چرا که کاری از دستش برنمیآید. چرا که جگرِ زلیخای اپوزیسیونِ بیرون و درون، هزار پاره است و آحاد این جگرِ پاره پاره «هر که بفکر دفتر و دستکِ خویشه!». انگار یافتنِ فصل مشترکی در میان این اپوزیسیون تنها در آرزوها و رویاها معنا و مصداق مییابد. و الا با اینهمه مدعیان ریز و درشت در لشگرِ مخالفانِ رژیم، میشد جمهوری اسلامی که هیچ، کوه را هم از جا کند! اما.........
دکتری و دکترا و عنوانِ استادی دانشگاه را یدک کشیدن در ایران و بویژه در میانِ اعوان و انصار رژیم، همانندِ دوغِ بهاری «فت و فراوان» و در دسترس متقاضیان است.
چرا؟
زیرا کسی نیست که بپرسد این مدرک و مجوز و عنوان از کجا آمده است و مرجع و ماخذِ آن کجاست؟
تازه اگر چنین مسئلهای هم پیشآید خود رژیم و دم و دستگاهِ عریض و طویلش دستاندرکارند.
با هم بپرسیم:
«دکتر» محمود احمدینژاد در کدام دانشگاه دکترایش را گرفتهاست و پروندهی دفاعیه آن در کجا و به امضای کیست؟
هفتتیرکش و آدمکشی بنامِ محسن رضایی، فرماندهی پیشین سپاه پاسداران، چگونه دکتر شده است؟
دکتر عباسی تروریست و تروریست پرور دکترای چیست؟ و از کجا؟
دکتر قالیباف، شهردارِ تهران در کدام دانشگاه و دانشکدهای تحصیل کرده است؟
وقتی الله کرم فرمانده انصار حزبالله دکتر میشود، باید فاتحهی دانش و مدارجِ دانشگاهی را خواند.
مدرکِ و عنوانِ دکتری از دیدِ برادر «دکتر» احمدینژاد تنها یک «ورقپاره» است که اینان خود استادِ چاپ و پخش آن در میان دولتمردان و دولتزنانشان هستند. و از همین رو است که در میان دور و بریهای حاکمیت «توی سرِ سگ بزنی» دکتر از کار در میآید.
گفتهی بالا، صد البته از اعتبار و ارزشِ خدمتگذارانِ واقعی به دانش چه در عرصهی جهانی و چه در ایران، به هیچوجه نمیکاهد. ارزش و اعتبار آنانی که جوهرِ دانش را جرعه جرعه نوشیده و عمر را در آموختن و پژوهش گذاشتهاند تا به درجهای از دانش رسیدهاند که فضیلتشان بر رفتارِ روزمرگیشان افزونی یافته است.
چون اینان مدارکشان را نه برای بدستآوردن قدرت و جایگاهِ مادی بلکه در رضای وجدانِ علمیی خویش و کمک به خلق در طاقچهی دلشان گذاشتهاند.
کردان میتوانست «دکتر» کردان نباشد و وزیر شود، چرا که در آن سامانِ بیسامان «دوغ و دوشاب» یک قیمت دارد.
جنابِ برادر «دکتر» کردان میتوانست با همان سوابقِ سرکوبگرانهاش، با همان پیشینهی ارعابِ مردم مازندران، با همان تهریشِ خر رنگ کن و جیبِ گشادِ پر نشدنیاش هم وزیر شود.
چرا که آن چه خوبان همه دارند خود به تنهایی داشت و دارد. و چه کسی بهتر از او تا جانشین پور محمدی که از عاملین کشتارِ زندانیان سیاسی در تابستان 1367 بود بشود.
آقای «دکتر» احمدینژاد باید هم وزرایش از جنسِ «دکتر» کردان باشند!
نظرات