در جدال با مدعى، دین امرِ خصوصی است.....
آخوند مرا گفت كه: اى مشرك ملعون
خون تو حلال است در اين گردش گردون
گفتم كه: گناهم چه و تقصير كدام است؟
كاينگونه به فرمان توام ريخته شد خون!
گفتا كه: تو ملحد شدى و طاغى و باغى
بر گوهر ذاتش شدهاى شاكى و مظنون
«لاکن» تو ولىی فقها هجو نمودى
با جملهى اصحاب، چه غابون و چه مغبون
از شطح فراتر شدهاى مفسد ِ زنديك
از كفر گذر كردهاى، از ملحده افزون!
آن كس كه چنين معصيتى مرتكب آيد
بايد كه شود كشته به صحرا و به هامون
گفتم كه: بگيريم چنين باشد و بايد
اما كه ترا چه سنه نه، طالى طاعون؟
اين مشكل بين من و او باشد و گر هست
سازندهى گرمابه و هم زارعِ تلخون
بهتر كه خود از جيب عبا دست درآرد
حق ِ من ِ بىبته دهد بر لب كارون
الله مگر خويش ضعيف است بكارش
محتاج ِ چماقِ چو شمايان شده اكنون؟
او منتقم و قاسم و جبار و مكير است
خيرالمكر و ماكر و مكاره و مكرون
تو كاسهى بس داغتر از آش ِ خدايى؟
كاورده به نان و ترهى خلق شبيخون!
اى ابن ِ فضول ابن ِ فضول اى همه نيرنگ!
كردار دگرگونه و گفتار دگرگون
دين، امر خصوصى است، خدا، ذهنيت شخص
اين را بپذير از من ِ از راه ِ تو بيرون
گيريم كه من منكر و البته چنينم
اما تو و پرونده سياهىی شما چون؟
آزاده تر از بادم و جارى به جهانم
آيين تو اما همه افسانه و افسون
«كنكورِ» عمل بود شما را و نبينيد
اين داغ ِ «ردى» بر وسط ِ ناصيه مشحون؟
ام الوطن ِ جهل و خرافات و فريبيد
مفهوم ِ فساديد و به دجاليه مضمون
يك ملقمهى فسق و فجوريد و تباهى
درهم شدهى خبث، ز«الشانعه» معجون!
ياور استوار خرداد 1381
نظرات